💼~ جلسه بیستم ~💼

347 134 240
                                    

خب خب هی بیون اینجاست
میتونم بهتون بگم که بعد از قسمت بیستم داستان تازه شروع میشه
پس بهش عشق بدین تا داستان بیون با رئیسش ببینم چطور شروع میشه
نظرات و مخصوصا ووت خیلی کم بود
دوست دارید شرط بزارم؟؟؟


◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇



×آخــیــــــــش.....میتونم برم






امروز زودتر از همیشه میخواست بره خونه چون رئیسش و وکیل ساوامورا با عجله زده بودن بیرون و حالا اون هیچ کاری برای انجام دادن نداشت
واقعا شانس آورده بود وگرنه حالا حالاها باید داخل شرکت وایمیستاد و شاید حتی به خونه رئیسش میرفت برای تمیز کاری
واقعا دیگه برای امروز توانش رو نداشت






امروز اون و رئیس پارک زیادی تحت تاثیر و فشار حرف ها قرار گرفته بودن جوری که حالا اون هم حس میکرد سر درد بدی گریبانگیرش شده





از وقتی پا تو شرکت گذاشت تا همین حالا داشت خودش رو سر زنش میکرد
دست خودش نبود
یاد بی مسئولیتی خودش میافتاد قاطی میکرد و وقتی چهره مرد رئیس رو انقدر خسته و کلافه میدید این دیوونگیش بیشتر هم میشد





هزار بار تو این چند ساعت به خودش گفت
"باید به رئیس بگم حداقل ضرر مالیش رو از حقوقم کم کنه"
اما باز بک گراند گوشیش رو میدید یاد خانوادش و اون خونه نکبت میافتاد تمام برنامه هاش عوض میشد
نمیدونست چطور میتونه جبرانش کنه
ولی میخواست حداقل از این نا آرومی وجدانش خلاص بشه





هزار بار دیگه هم به یک چیز دیگه ای فکر کرده بود
دروغ چرا...
حتی به اون کار باز هم فکر کرد
یعنی " لذت دادن به رئیسش"







اما باز برای هزارمین بار پشیمون میشد و دوباره بر می‌گشت سر خونه اول
اگر رئیسش واقعا اون کار رو ازش میخواست بدون هیچ احساسی بهش میگفت
ولی اون چیزی نگفت
پس بکهیون هم آدمش نبود که بخواد اون کار رو با خواسته خودش انجام بده
همون چند بار هم برای هفت پشتش بس بود






دیگه حس میکرد با این همه فکر و خیال داره خل میشه
بهتر بود سریع تر کار های رفتن رو بکنه و راهی خونه بشه








پرونده های مرتب شده روی میزش رو برداشت و هم زمان با کشو قوسی که به خودش می داد به سمت اتاق رئیسش رفت.
باید پرونده ها رو روی میز رئیسش میزاشت تا فردا صبح مورد بررسی قرار بگیره
وقتی از قرار گیری اون مدارک مطمعن شد نگاهی به دورو برش کرد
حس میکرد شاید باید یکم اونجارو جارو بکشه
از قضا چون اونجا اتاق رئیس شرکت بود هیچ نظافتچی حق ورود نداشت.
برای اینکه اونجا پرونده های مهم و سکرتی نگهداری میشد و فقط کافی بود یکی از نظافتچیا بیاد و یکی از برگه ها رو جابه جا یا گم کنه.....یا اینکه بخواد از شرکت های دیگه بر علیهش خریداری بشه و تو اتاق رئیس شرکت شنود بزاره و یا....خیلی چیز های دیگه









You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: May 10 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

hey byun,kneel down for me          《هی بیون ، برام زانو بزن》Where stories live. Discover now