💼~ جلسه اول ~💼

1.3K 277 33
                                    


هلو بیبیززززز
به هی بیون خوش اومدین😻
پوما هستم با یک داستان کلیشه ای ولی همیشه جدید دیگه
هی بیون برام حکم اولین بچه رو داره پس با حمایتاتون ازش خوشحالم کنید
دنیای هی بیون برام حکم رنگ بنفش رو داره

💜🟣

زیبا ولی مغرور

💜🟣

امیدوارم دنیای بنفش هی بیون به دنیای خاکستری خیلی ها رنگ بده
پس لنگاتونو دراز کنیدو از این دنیای خوشگله بنفش لذت ببرید

ووت هم فراموش نشه💋

☆☆☆☆☆☆☆☆


_لعنتیییییی...


بازم دستگاه پیرینتر سرش بازی دراورده بود
چرا همیشه باید سر اون بازی در میاورد.
این همه کارمند تو این شرکت خراب شده هستش ولی همش باید خرابی دستگاه نصیب اون بشه؟
واقعا دیگه حوصله اینکه رییسش بخواد
دوباره بهش متلک بندازه رو نداشت.
اصلانم نداشت...


سعی کرد با سروصدای کمتری بتونه اون دستگاه عوضی رو که همیشه باهاش
لج داره رو درست کنه
برگه هارو به بیرون آورد و دوباره گذاشت داخل اما بازم پیرینتر بد تایپ
کرد


-اَهـــهه وابمونی.


بعد از چند دقیقه بالاخره درست تایپ کرد و بکهیون تونست یک نفس
راحت بکشه، اون دستگاه نفرین شده رو ول کنه و رو صندلیش خودشو ولو کنه.
هنوز نفس دومو نکشیده بود که تلفن میزش با صدای زنگ اعصاب خوردکنش اونو از جا پروند.

بله رئیسش بود


بدون معطلی سریع برداشت...

-بله رئیس؟؟

+بیون یک قهوه برام بیار.

-چشم همین الان.

مثل همیشه رئیسش بدون جواب قطع کرد


"مرتیکه از خودراضی.فک کرده کیه؟تو این شرکت به این گندگی که کلی خدمه داره نمیدونم چرا اصرار داره همیشه من براش قهوه های کوفتیشو درست کنم اونم در صورتی که خودم از قهوهام حالم بهم میخوره ...البته اگر دلم حوصله دردسر نمیخواد راضیم که خودم ببرم...با اون اتفاقی که آخرین سری افتاد..."



بالاخره بعد از درست کردن قهوه تلخ که رییسش دوست داره باسینی که کمی کوکی های مورد علاقه خودش بود به سمت اتاق رییسش رفت

هیچ وقت روزی رو یادش نمیرفت که رئیسش از در اتاقش اومد بیرون و اونو در حال خوردن کوکی های شکالتیه مورد علاقش گیر انداخت
در اون لحظه سکترو زد

چون هم ترسیده بود هم کوکی ها تو گلوش پریده بود

مطمعن بود توبیخ میشه و الاناست که رئیسش عین شیر زخمی نعره بکشه و بکهیونو اخراج کنه

hey byun,kneel down for me          《هی بیون ، برام زانو بزن》حيث تعيش القصص. اكتشف الآن