💼~ جلسه پنجم ~💼

1.1K 268 46
                                    

قبل از هر چیز اون ستاره خوشگلرو پررنگش کن...پررنگش کردی... میسیییی ☆😑😂
راستی بازم این پارت زیر دیپلم نباید بخونن حواستون باشه با این * نشون دادم




♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡




روز بعدش فرا رسیدو بک خودشو تو شرکت پشت میزش پیدا کرد
تمام اتفاقات دیشب عین یک خواب جلو چشماش پلی میشد
هنوزم نمیتونست باور کنه
انگار یک کابوس بود
آره...شایدم بود
چون از صبح رئیسش هیچ فرقی با دیروز یا روزای قبلش نداشت
هیچی...
انگار نه انگار


جوری که بک واقعا یک لحظه فکر میکرد نکنه واقعا خواب دیده اما وقتی میرفت و پول واریزی رئیسش با پول واریزی خودش به آقای کیم رو میدید میفهمید
که هرگز خواب نبوده

زندگیش درست مثل کابوس شده بود
مرز بین بیداری و خوابو گم کرده بود
صدای تلفن رو میز اونو به خودش آورد




کد رئیسش بود




آب دهنشو به زور قورت داد
تو جاش صاف تر نشست انگار که حالا رئیسش میبینتش
سعی کرد خیلی ریلکس جواب بده



+بله رئیس؟

-بیون...منو به مدیر داخلی وصل کن

+همین الان.



کد مدیر داخلی رو گرفتو گذاشت رئیسش باهاش حرف بزنه
از حالت عصا قورت داده درومده دستشو گذاشت رو دلش و مالشش داد
معدش درد میکرد
تقریبا یادش نمیومد کی غذای درستو حسابی خورده
دوباره صدای تلفنش بلند شد
بازم رئیسش بود
دوباره عصا قورت داد




+بـ..بله رئیس.

-بیا اتاقم بیون...




بک کُپ کرده بود
همونجور عصا خورده پاشد
در اون لحظه فقط دعا میکرد زودتر کار رئیسش باهاش تموم بشه چون
واقعا حس میکرد تو چشماش نمیتونه نگاه کنه
نه تنها چشماش بلکه به هیچ جاش نمیتونه نگاه کنه

بعد از دو تقه اجازه ورود گرفت
وقتی وارد شد بازم درو نبست
حتی نمیتونست به مبلای روبروش نگاهی بندازه




+بله رئیس؟



با کمترین ولومی که از خودش سراغ داشت لب زد
مرد رئیس به در نگاه گذرایی کرد



-برای جلسه هفته بعد لیست شرکتایی که تو این چند وقت ازشون جنس میگرفتیمو میخوام...و همینطور لیست سوداشون تو بازار...به مشاور پارک بگو واسم درباره زندگی تمام رئیساشون تحقیق کنه...بی کمو کاستی...حتی کوچیک ترین چیزها.



پسر منشی با چشمای فراری جوابشو آروم داد



+ب.بله... حتما انجام میدم

_بیون...




تا خواست خارج بشه دوباره توسط رئیسش صدا زده شد و باعث شد لرز ریزی
تو ستون فقراتش حس کنه
و عین عروسک دوباره برگرده سمت رئیسش



hey byun,kneel down for me          《هی بیون ، برام زانو بزن》Where stories live. Discover now