خب
باید بگم که نمیدونم از کجا شروع کنم.
همونطور که نمیدونم از کجا شروع شد...مستر فاکس باید از خیلی قبلتر از اینها به دستتون میرسید...
درواقع این سومین تلاشی بود که من مستر فاکس رو توی واتپد میچپوندم تا به خوردِ مغزهاتون بدم.دفعهی اولی که توی پیجِ خودم قرارش دادم تا چند پارتی، مربوط به حدود یک سال و خوردهای پیش هستش که بنا به دلایلی واتپد من رو مجبور به پاک کردنِ مستر فاکس و تلاشی دوباره کرد.
دفعهی دوم که روزِ تولد ۱۷ سالگیم بود، باز هم واتپد و مشکلاتش من رو از آپ کردنِ پارتها ممنوع کرد و من مجبور به کمک خواستن از یاسِ عزیز برای آپِ مستر فاکس توی پیجش شدم.
و بالاخره برای بارِ سوم، واتپد مستر فاکس رو پس نزد و کلماتِ بیآوای من رو که مثلِ لالها توی مسترفاکس چپونده بودم، به خوردِ اسمارتیزهای عزیزم داد.
به یاد دارم، یکبار یک اسمارتیزِ عزیزی ازم پرسید: چرا اسم یک لیوان پلاستیکی سبز رو روی خودم گذاشتم؟
"که البته باید بگم از جنسِ سرامیک بود"باید بگم من تنها همون کاری رو کردم که اون لیوان برای نقاش کوچولوی روباه انجام داد:
اسمارتیزها رو دور هم جمع کردم، اَزَمون ترکیب عجیب و خاصی از شکر و شیر ساختم و به خوردِ خودمون دادم؛)قبلا به این موضوع که فرزندانِ روباهِ داستان، الهام گرفته شده از عزیزانِ من هستند اشاره کردم.
ولی اگر بخوام یکم واضح تر بگم،
من تقریبا دنیایِ خودم و اطرافیانم رو با ذهنیاتِ خودم داخل مخلوطکن ریختم و مستر فاکس تحویل دادم...."روباهِ" داستان برگرفته از قهرمان و اسطورهی من، هیونگ هستش.
هیونگ برای من غمِ نارنجی رنگی هست که هیچوقت فریاد نمیزنه.یکم توضیحش سخته اسمارتیز هایِ لوکی...
ولی سعی کنید تفسیر و احساساتِ خوابیده در پسِ کلمات رو بیرون بکشید تا اینکه به معنی جملات فکر کنید.چون دنیای من به این شکله...
قابل توصیف با کلماتی که خودمون خلقش کردیم نیست!
فقط قابل لمس و حسه.هیونگی که دوستِ از دست رفتهای رو در ذهنِ بیدارش زنده میبینه.
هیونگی که با دردِ از دست دادن زندگی میکنه.
هیونگی که برایِ دونسنگی چون من، نارنجی میمونه و سعی میکنه در جهانی که خاکستری میشه رنگ نبازه.
قهرمانی که همه رو در سکوت و خفا نجات میده و شقیقههای ورم کرده از زخمِ ذهنش رو نادیده میگیره..."سنگ یشمِ" روباهمون، ساختهی ذهنم هستش اسمارتیز هایِ لوکی.
برای این یکی قصهی واقعی ندارم اما باید بگم، من تلاش کردم عشق رو از این زاویه بهتون نشون بدم.
YOU ARE READING
𝕄,𝕣 𝔽𝕠𝕩
Romance𝑇𝑖𝑠 𝑖𝑠 𝑡ℎ𝑒 𝑙𝑖𝑓𝑒 𝑜𝑓 𝑡𝑒ℎ 𝑓𝑜𝑥... پیوندی از جنس تار های پوسیده، میونِ خانواده ای که در مرز متلاشی شدن ست. روباهی کوه صفت و قلب هایی ترمیم شده از امید های فردا و امروز که تپیدن آموختن! زره های آهنین به تنِ قلب هاتون کنید و بندِ پوتین تو...