Second Part: Lonely Valley 6

99 19 51
                                    

من نه توجهی به ووت ها دارم و نه سین ها.
تنها چشم انتظارِ من، کلماتیه که شما برام می‌نویسید.
پس لطفا حتی اگر یک نفر هم هستید، با لوکی حرف بزنید.
بهم بگید چه احساسی دارید، اسمارتیز هایِ لوکی.

_________________________________________

Part6 |2|

○M.r Fox○

اگر به آنان "کور" گفتیم و فریاد زدیم... ناراحت نشوید، آدم ها انتخاب دیگری برایمان نگذاشتند.






سقوط در انتهایِ درهّ‌ای که ته نداشت، یا خفگی در اقیانوسی که سر نداشت!

تاریکیِ محظ بود و هوایی که نبود.
انگار همه‌چیز برای ابد، محو می‌شد و تاریکی قدر مطلق!

پیکرِ مردی که در انتهایِ سیاهی دست و پا می‌زد و بی نفس ‌به خواب می‌رفت.

و در بالاترین نقطه، جایی که هنوز نوری دیده می‌شد، پیکر کوچکی به چشم می‌خورد.

چشم هایِ به‌ خواب رفته‌ی مرد در ناتوانیِ محض، باز می‌موند تا نگاهی باشه برایِ گمشده‌ای که فقط در خواب می‌دید‌...

گمشده‌ای که حواسش به مردِ در حالِ غرق نبود و در تنهایی شنا کنان نور رو دنبال می‌کرد و کوهی رو در سیاهی جا می‌گذاشت...

و بیداری.

نقطه‌ای که مرگ، روحِ مرد رو رویِ دوش می‌نداخت و از دلِ تاریکیِ کابوس به اعماقِ واقعیت می‌برد...
بیداریِ لعنت شده ای بود که نصیبِ چشم های بازش می‌شد!

مواج سیاه و خیسِ مرد از عرقِ سرد، پیشونیِ بلندش رو حوض نقاشی کرده بود؛
پیراهنِ چسبیده به تنِ استخونی و گندم‌گونش، پیکرِ لاغر شده‌ش رو دیدنی تر کرده بود.

و تیر وحشتناکی که مثل صاعقه از سرش رد می‌شد، تمام وجودش رو درد می‌کرد...

یک سال بود که تمام شب هایِ مرد، کابوسِ سیاهِ مرگی بود که اتفاق نمی‌افتاد.
یک سال بود که شب هایِ مرد، در بی‌تابی و دلتنگیِ گمشده‌ای، بهم می‌پیچید و تویِ خواب ناله می‌کرد.
و یک سال بود که شب هایِ مرد، در حسرتِ برای ابد مُردن، روز می‌شد...

با تنی سرد تر از سرامیک هایِ کفِ خونه، روبرویِ پنجره وایساده بود و مهتابِ خجالتی رو دید می‌زد.

محبوبِ قلبِ مرد، سرِ شب زودتر از مرد، از بی‌خوابی و گریه‌هایی که شیره از تنش بیرون می‌کشید، روی کاناپه‌ی سبز به خواب رفته بود.

تیک تیک ساعت و زوزه‌ی بادی که در تنهایی بین خونه ها بیرون از پنجره سرک می‌کشید، به گوش های زنگ زده‌ی مرد می‌رسید و اکو می‌شد.

بعد از هر کابوسی گوش هایِ بی‌گناه مرد، سوت می‌کشید و همه‌چیز از ته چا شنیده می‌شد.

مثل بودن در یک درّه اون هم به تنهایی!

𝕄,𝕣 𝔽𝕠𝕩Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora