🩸3. شوک تازه🔫

Start from the beginning
                                    

_بزار زنگ بزنم بینم این طرفا اتاق عمل خالی پیدا میشه یا نه!
و مشغول تلفن زدن شد.
من به رئیس مین کمک کردم روی یه تخت دراز بکشه.

جین داد زد: هوسوکا! فعلا یه واحد فیتونادیون وریدی بزن بهش بزن نمیره رو دستمون...
با عجله به سمت قفسه داروها رفتم.
وقتی مشغول سِرُم زدن بودم، مین یونگی همچنان که از درد به خودش میپیچید گفت: گوشیمو از توی... کتم بردار... زنگ بزن...جونگکوک بیمارستان ارتشو جور میکنه...

جین هیونگ فورا به سمت ما اومد و گفت: میمردی زودتر بگی؟
و فوری جیب های کتشو گشت و گوشی رو پیدا کرد.
بیمار اولی که آورده بودن، با سرم چرخدار و بدن باندپیچی شده توی چارچوب در ایستاده بود و به ما نگاه میکرد.
تهیونگ با دیدنش فوری گفت: شما نباید از جاتون بلند بشید! هنوز زوده!
مرد انگار به زور روی پاهاش بند بود.
رنگ پریده و بی حال، از تهیونگ پرسید: وضع جیمین چطوره؟
_من تونستم گلوله رو دربیارم، نمیتونستیم ببریمش جای دیگه، فعلا بیهوشه فقط امیدوار باشید توی این وضعیت عفونت نکنه و بتونه به هوش بیاد.

مرد نگاهی به مین یونگی انداخت و گفت: اون چی؟
مین یونگی با چهره خسته ای گفت: زنده ام‌ هنوز...

جین هیونگ گوشی رئیس مین رو توی جیب کتش برگردوند و گفت: با افسر جئون صحبت‌کردم، خودش توی راه اینجاست... گفت پایگاه بوده و هماهنگ میکنه که از بیمارستان ارتش بیان رییس مین رو ببرن برای جراحی.

****

Jungkook pov:

نقشه ما این بود که بتونیم رد محموله های قاچاق رو بزنیم، وقتی من و چان از پشت پنجره مکالمه یونگی رو شنیدیم، قرار شد وقتی اونا به محل مبادله محموله میرن، من هم از پایگاه مجوز بازرسی رو بگیرم...
اما وسط کار چان پیام داد که عملیات از قبل لو رفته و بقیه زخمی شدن...وقتی کیم سوکجین با من تماس گرفت و شرایطشونو گفت، فهمیدم همین که تونستن بدون گیر افتادن خودشونو به بیمارستان برسونن، هنر کردن!
وقتی نامجون هیونگ هم زخمی شده، یعنی تعداد نفرات اونا صدبرابر ما بوده و همینطور اسلحه هاشون! ما با پای خودمون توی تله افتاده بودیم و بدتر از همه جاسوس داشتیم!

****

Taehyung pov:

_تو چرا از تختت بلند شدی آقای مثلا محترم؟ برو برگرد تو اتاقت! اومدی هاوایی که همه اش داری لخت قدم میزنی؟! یا نکنه رژه روز استقلال واسه سربازای علیله و من خبر ندارم؟!
و جین هیونگ با غرغر مردی که خودشو چند دقیقه پیش، کیم نامجون، فرمانده تیم معرفی کرده بود رو به طرف اتاقش برد.

مین یونگی به لطف آرامبخش درد رو تحمل میکرد و جیمین توی اتاق دیگه ای، جدا از بقیه برای استریل نگه داشتن اطرافش، بیهوش روی تخت دراز کشیده بود.

🫂Encounter✨️KookVWhere stories live. Discover now