کی بود که بگه کوهِ عاشق، به میزِ گوشهی محوطه کافه بیتوجهه و در بیاهمیتی برای محبوبش و دوستش شکلاتِ بیشتر نمیریزه؟!
هرکی بود خودش رو مسخره میکرد!
عمقِ بیحد و حصرِ عشق روباه، ازش مردی باگذشت و ساکت ساخته بود که با بالشت اعترافات خوابیده در پسِ ذهنش رو خفه میکرد که مبادا محبوبش ناراحت و ناامید بشه...با تردید دست از کار برداشت و به پشت سرش نگاهی انداخت.
پسری پوشیده در هودیِ سرخش، موهای سیاه و لختش رو با دست صاف میکرد و با لبخندی نرم به شخص روبروش زل زده بود و گاهی سر تکون میداد.
شخصی که پشتش به مرد بود، با حرکات ناخوانای دستش چیزی میگفت و لبخند به لبِ محبوبِ مرد میاورد.
"همدیگه رو دوست دارن."
تنها جمله ای بود که خلا رو در ذهن مرد غرق کرد و اکویی در غار ذهنیش انداخت.نباید برای نگاه های پر حس پسرش ذوق میکرد و بزرگ شدنه کوتاه مدتش رو دوره میکرد.
با برداشتن سینی جلوش، به سمت میزشون رفت و صدای جیمین کم کم به گوشش رسید.
_اونا دوتا خرگوش ماده بودن گوک قسم میخورم، اما اینکه هفتهی بعد چند جین بچه آوردن... آه دانشمندا دیگه باید گی بودن رو بین حیوونا به ثبت برسونن.
خندهی شیرین سنگ یشمش بلند شد و جوجه طلایی رو هم خندوند.
وقتی لیوانِ سفارشاتشون روی میز قرار گرفت، هردو به مرد نگاه کردن و در جواب، یکی لبخند پاشید و دیگری برق به سیاهیِ چشم هاش داد!
_هیونگ!
پسر با لبخند درخشانی جوری به هیونگش نگاه میکرد که انگار سال ها از آخرین دیدارشون میگذشت.
تنها ذوقِ بیش از حد پسرک، بند بند وجودش رو پر کرده بود و کوچک ترین حرکاتش رو هم تحت تاثیر میزاشت.
_خوش میگذره؟
لبخند بیرمق و پلک های خستهی مرد، برقِ سیارهیِ سیاه چشم های پسر رو به آرومی خاموش کرد و جوجه طلایی اخم کرد.
_حالت خوبه تهیونگ؟
دستی به پیشونیِ داغش کشید و با خستگی سر تکون داد.
_خوبم، دیشب کم خوابیدم یکم خستم.
_چرا دیشب کم خوابیدی هیونگ؟
کاش سنگ یشمش باهاش یه امروز رو حرف نمیزد.
کاش یه امروز رو میشد کوه نبود..._یسری کارای عقب مونده داشتم، تا دیر وقت درگیرشون بودم... نگران نباش بچه، تو به قرارت برس.
تپههای نرمِ پسرش سرخ شد و پلکِ کوتاهی زد.
از نگاه سیاه و ناخوانایِ مرد چشم گرفت و زیر چشمی به جوجه طلایی روبروش که با نیشِ باز بهش زل زده بود، نگاه کرد.
YOU ARE READING
𝕄,𝕣 𝔽𝕠𝕩
Romance𝑇𝑖𝑠 𝑖𝑠 𝑡ℎ𝑒 𝑙𝑖𝑓𝑒 𝑜𝑓 𝑡𝑒ℎ 𝑓𝑜𝑥... پیوندی از جنس تار های پوسیده، میونِ خانواده ای که در مرز متلاشی شدن ست. روباهی کوه صفت و قلب هایی ترمیم شده از امید های فردا و امروز که تپیدن آموختن! زره های آهنین به تنِ قلب هاتون کنید و بندِ پوتین تو...
First Part: Mountain Radio 9
Start from the beginning