با سرفهی کوتاهی از گلوی سوزناکش، به خودش اومد...
دودِ خاکستریِ سیگارهاش، کلِ اتاق رو پر کرده بود.
به آرومی روی تخت نشست و بعد بلند شد.
پنجرهی کوچک و پر از لکهی گوشهی اتاق رو باز کرد و اجازه داد دود، مثل فراریهای اسیرشده بهسمتِ هوای آزاد هجوم ببره.گوشهی شیشهی کثیفِ پنجره، نقشِ گلهای سرخ با برگهای سبز و بلندی که با انگشت، به سبکِ بچگونه و شلختهای نقاشی شده بود، چشمهاش رو میخکوب کرد.
[[ انگشتِ تپل و سفیدش رو داخل قوطی زنگزدهی رنگ کرد و بهسرعت بیرون کشیدش.
انگشتش رو نزدیک بینیش برد و با زومکردنِ چشمهاش روی قرمزیِ رنگِ روی انگشتش، زبونش از گوشهی لبش بیرون زد.
هفتسالهی کوچولو، با چشمهای درشت و گردشدهاش، نوکِ انگشتش رو به سطحِ شیشه کشید و با دیدنِ ردِ رنگ تو گلو خندید و به شخصِ کنارش نگاه کرد._ جادوییه.
دوباره با نگاهش به خطِ قرمزی که با انگشتش کشیده بود، زل زد و باز هم خندید.
_ آره یو! نقاشی روی شیشه مثل خوردنِ توفو جادوییه.
_ مثل پفکردنِ کیک...
پسربچه همونطور که نوکِ انگشتش رو با دقت روی شیشه میرقصوند، زیرلب زمزمه کرد و دوباره نوکِ زبونش رو بینِ لبهای باریک و خیسش گیر داد.
_ اوهوم.
مرد خیره به حرکات و چرخشِ انگشتِ پسر بچه تأیید کرد.
کاسهی آبِ کنارِ دستش رو جلوی نقاشکوچولو کشید و گفت:_ اگر خواستی از بقیهی رنگها هم استفاده کنی... انگشتت رو توی آب بشور یو.
پسر بچهی هفتساله موهای سیاه و بلندِ توی چشمش رو با انگشتِ رنگیش عقب داد و بیاهمیت به کاسهی کوچکِ آب نگاهی انداخت.
_ هی یو، موهات رو کثیف کردی!
تهیونگ دستش رو داخلِ کاسهی آب کرد و بعد به جلو خم شد تا قرمزیِ بین تارهای سیاه موی پسربچه رو تمیز کنه.
نقاشکوچولو با دیدنِ جلورفتنِ مرد، بهتندی سرش رو عقب کشید و دستش رو همراه انگشتِ قرمزش به حالت دفاعکردن روی سرش گذاشت و با صدای بلند گفت:_ نه! موهای قرمز دوست دارم.
_ یو داری موهات رو کثیفتر میکنی!
تهیونگ به بلندی پسر حرفش رو زد و بهسمت پسر خیز برداشت؛ اما پسرک با یکدندگی به چشمهای تهیونگ زل زد و سعی کرد جدی بودنش رو بهش ثابت کنه.
_ می خوام موهام رو قرمز کنم، قرمز قشنگه!
پسربچه بلندتر از قبل گفت و سر جاش بالاوپایین پرید.
تنها انگشتِ رنگیش رو تندتند روی چتریهای سیاهش کشید و سعی کرد با ته موندهی رنگِ قرمزی که روی انگشتش خشک شده بود، موهاش رو قرمز کنه.
ESTÁS LEYENDO
𝕄,𝕣 𝔽𝕠𝕩
Romance𝑇𝑖𝑠 𝑖𝑠 𝑡ℎ𝑒 𝑙𝑖𝑓𝑒 𝑜𝑓 𝑡𝑒ℎ 𝑓𝑜𝑥... پیوندی از جنس تار های پوسیده، میونِ خانواده ای که در مرز متلاشی شدن ست. روباهی کوه صفت و قلب هایی ترمیم شده از امید های فردا و امروز که تپیدن آموختن! زره های آهنین به تنِ قلب هاتون کنید و بندِ پوتین تو...
First Part: Mountain Radio 2
Comenzar desde el principio