Part28

72 20 12
                                    

ببخشید دیر ب دیر اپ میکنم عشقای من 🤍
رز ای قشنگم ممنونم بازم از حمایتای قشنگتون 😘🫂
__________________________________________________
دوساعتی بود از خواب بیدار شده بودند و مشغول خوردن صبحانه بودن که گوشی جیمین شروع به زنگ خوردن کرد تماس رو وصل کرد...

قبل از اینکه چیزی بگه یونگی بهش گفت : تلوزیون جیمین 

با دست به تهیونگ اشاره زد که تلوزیون رو روشن کنه و بعد از چیزی که شنید شوک شد. 

+: خب ما اینجا اومدیم که خبر مرگ اقای پارک بومگیو که هفته های پیش مشخص شد که به جرم قتل خانواده  دستگیر شده بود رو تایید کنیم هنوز چیزی تایید نشده....... 

ج: کدوم بیمارستانی؟ 

ت: اروم باش جیمین. 

ی: بیا بیمارستان مرکزی. 

با سرعت سوییچو برداشت و ماشین ورو استارت زدن و را افتادند با سرعتی که تهیونگ داشت ۱۵ دقیقه ای رسیده بودن که یونگی و هوسوک رو همراه پلیس دیدند از ماشین پیاده شدند و سمتشون رفتن. 

ج: چی شد یونگی. 

ی: وقتی که داشتن منتقل شون میکردن دادگاه با تیغی که از زندانیا دزدیده بودن گردنشون زدن عمو همونجا تموم کرده بود ولی صوفی تو راه بیمارستان تموم کرد الانم منتظرن که برای برگذاری مراسم رضایت تو رو بگیرن چون تو شاکی بودی. 

ج: باشه بریم. 

بعد از انجام دادن کارهای اداری و امضا کردن همه ی  اوراق  بلاخره وقتش رسیده بود که مرد و زنی که روزی عمو زن عموشون بودن رو به خاک بسپارن ازش متنفر بودن ولی نمیتونستن سالهای که باهاش بودن و انکار کنن بخاطر همین هر دو برای از دست دادنشون اشک میرختن ولی جیمین حالش اصلا خوب نبود این روزا سرفه هاش و سرگیجه و سر درد هاش بیشتر شده  با کمک یونگی رو صندلی نشست و بهش اشاره کرد که باید جای اروم تری صحبت کنن. 

ی: چی شده جیمین؟ 

ه: حالت خوبه جیمین؟ 

دستمال رو جلوی دهنش گذاشت و سرفه ای کرد و دستمال خونی رو میخواست پنهان کنه که یونگی و هوسوک اون و دیدن. 

ی: این چیه جیمین؟ 

ه: خون نه؟ 

ج: حالم اصلا خوب نیست یونگی . 

ی: پس وقتش شده؟ 

ج: دیگه نمیتونم یه روز تاخیر کنم همینجویشم خیلی تحمل کردم یونگی امروز وقتشه . 

ی: برات جت شخصی رو اماده میکنم. 

ج: باشه ولی.... 

سمت تهیونگ که داشت با یکی از دوستاش حرف میزد نگاه کرد و یونگی رد نگاهش رو گرفت... 

ج: ولی نمیتونم رهاش کنم یونگی اون یه لحظه هم بدون من دوام نمیاره خیلی حساسه زود میشکنه. 

 Forever                                                             تا ابد Where stories live. Discover now