Part16

86 26 14
                                    

سال نو همگی مبارک انشالله امسال سالی پر از اتفاقات خو ب و خبرهای خوب و باشه سالی پر از سرشار از سلامتی و دلخوشی براتون باشه و سالی که به همه ی اهداف و خواسته هاتون برسید و روز به روز پیشرفت کنید 🤍
از همه ممنونم که هم وت دادین هم کامنت میزارین و هم فالوو کردین خیلی ازتون ممنونم که حمایت میکنید دیگه زیاد حرف نزنم بریم برای بقیه....
_________________________________________________

دوروزی بود که همش سعی میکرد از تهیونگ دور بمونه صداش میکرد با تلفن کارشو انجام میداد نزدیکش میشد ازش فاصله میگرفت ولی با همین فاصله ها باز هم ضربان قلبش بالا میرفت و این موضوع کاملا براش گیج کننده بود توی افکار خودش بود که با دستی که روی شونه اش نشست از جا پرید. بادیدنش یکم جا خورد ولی سعی کرد  خودش رو حفظ کند.
ج: مدیر پارک شمایید.
بالحنی که طعنه امیز بود جوابش رو داد.
ی: جا خوردی پارک جیمین شی
ج: نه فقط برام عجیب بود اخه شما تو این دو روز لوکیشن عکس برداری نبودید امروز اومدید.
ی: اومدم دنبال عشقم.  توی چشمانش زل زد و هوسوک صدا زد.
ی: هوسوکااا بیا.
ج: پس من برم پیش اقای کیم.  صورتش رو نزدیکش برد و توی گوشش زمزمه کرد.: ازش دور بمون برات بد تموم میشه.
لبخندی زد و به سمت هوسوک رفت و جیمین رو تنها گذاشت.
گوشیش رو از جیبش در اورد و تماس رو برقرار کرد.
+: اسناد اماده است.
_: اره میایی عمارت میبریشون یا با پیک برات بفرستم.
+: مسخره کردی  نه. _:  نه نه اصلا فقط میخواستم بهت بگم چکار کنی.
+: مگه امضاش کافی نیست.
_: اره.       +: خب پس منم میگیرم دیگه نیازی نیست بهم بگی چکار کنم خودم کارمو رو میدونم. قطع میکنم.
___________ _______&&&&&&&&&
ه: تهیونگ بعد از عکسبرداری جای کار داری؟
ت: نه میخوام برم خونه این دو ماه واقعا خیلی سخت گذشت میخوام برم استراحت کنم.
ه: پس بیا بعد از عکسبرداریا بریم بار خیلی وقته نرفتیم  هم چیزی میخوریم و گپ میزنیم هم یکم به خودت برسی بلاخره ادمی.
ت: هیونگ خودت میدونی که........ حرفش با حرف هوسوک قطع شد.
ه: میدونم میدونم ولی اولیش دختر بود پس تو میتونی با دوتا باشی پس همین کارو میکنی تا عشق واقعیتو پیدا کنی.
ت: ولی هیونگ......     ه: ولی نداریم ته حرف حرف منه.  به ناچار تسلیم شد پس قبول کرد.
ت: باشه ولی فقط مینوشیم. ه: باشه 😉 
داشتن حرف میزدن که جیمین به اونها اضافه شد .
ه: اوه بلاخره اومدی از صبح تا الان خسته شدی.
ج: بله  تازه لوکیشن اخرو تموم کردیم نه من سخت از اینا رو تو امریکا کار کردم.
ه: پس تهیونگ گفتی میایی دیگه.
ت: اره  میام هیونگ.
ه: پس من و یونگی و تو  جیمین تو همراه ما نمیایی؟
ج: کجا؟؟
ه: بار  خیلی وقت بود نرفتیم بخاطر همین به تهیونگ  گفتم بریم.
ج: من نمیتونم بزارید دفعه دیگه.
ه: پس تو هم میایی
ج: مدیر جانگ  اخه....
ه: اخه ندارم جیمین شی
ی: عزیزم شاید دوست نداره بیاد زیاد اصرار نکن.
ه: چشم عشق من.
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
داخل لیموزین شد و در بست ...
+: بیا اینم اسناد فقط مواظب باش.
_: باشه نگران نباش مواظبم. بعد از اینکه کارمو تموم کردم تو عمارت میبینمت.
+: منتظرتم با برادرت بیا .
_:باشه تا بعد.
از لیموزین پیاده شد  ......

 Forever                                                             تا ابد Where stories live. Discover now