part23

102 22 21
                                    

یعنی کل عشقتون به تاابد همینقدره ناراحت شدم راستش دیگه چیز زیادی به پایانش نمونده پس ازتون انتظار حمایت بیشتر رو دارم 🥺😘
_________________________________________________
فلش بک 

+: بومگیو  مطمنی؟ 

_: یه درصد فکر کن مطمن نباشم صوفی اون پسر حق نداره وارث این همه دارایی باشه همه این امپراطوری برای منه نه اون. 

+: یعنی اون میکشی؟ 

_: کشتن فکر نکنم ولی تیمارستان شاید!.... 

پوزخندی زد و پکی به سیگارش زد.... 

+: هههههههههه بومگیو تیمارستان گناه نداره. 

_: گناه نه بابا چیزی که میخواستم و بهم داد پس دیگه هیچ مصرفی برام نداره فقط باید کمکش کنم اون و بکشه و تمام 

+: پس جیمین خط خورد؟ 

_: و یونگی  هردو برا من تموم شدن. 

+: برادر زاده های عزیزت هههههههههه 

_: برادر زاده کیلو چند مهم شرکت بود که به دستش اوردم. 

(پایان فلش بک) 

داشت شاخ در میورد مردی که مثل پدر خودش میدونست اینجور مردی بود پس تصمیم درستی گرفته بود. 

ج: یونگی پس فعلا دست نگه میدارم ولی باید به تهیونگ بگم. 

ی: ولی جیمین شاید از دستش بدی. 

ج: مهم نیست یونگی مهم این که نمیخوام اسیبی که من خوردم اون بخوره. 

ی: پس تصمیمت قطعیه. 

ج: صددرصد. 

_________&&&&_______&&&&_______

(بعد از چند هفته) 

+: تهیونگ خوبی پسرم. 

ت: ممنون پدر جان خوبم. 

+:پسرم میتونی شماره جیمین و برام بفرستی؟ 

ت: جیمین؟ 

+: اره پسرم جیمین. 

ت: باشه پدر جان ولی برای چی؟ 

+: کارش دارم. 

ت: الان براتون میفرستم. 

+: ممنون پسرم بعدا باهات تماس میگیرم. 

_: شماره رو داد؟ 

+: اره برام فرستاد. من باهاش حرف میزنم ولی تو میری تو اتاق تا من نگفتم بیرون نمیایی. 

_: باشه یوگیوم شی. 

_____&&&&&______

نگاهی به گوشی کرد و شماره ناشناسی دید تماس رو برقرار کرد. 

ج: بله پارک جیمین هستم بفرمایید. 

+: پسرم منم پدر تهیونگ. 

 Forever                                                             تا ابد Where stories live. Discover now