p42

1.7K 235 188
                                    

" فقط همونی که هستی باش. تو مجبور نیستی به خاطر بقیه خودتو عوض کنی "

***

تهیونگ به پهلو روی صندلی ماشین دراز کشید و پلک هاش رو روی هم فشار داد. درد عجیبی بین پاهاش حس میکرد. درد جدیدی که نمیدونست از چیه. اخمی از درد کرد و کشاله رونش رو محکم فشار داد.

جانگکوک نیم نگاهی بهش انداخت و با دیدن اخم روی صورتش که نشون میداد درد داره سریع راهنما رو زد و ماشین رو کنار خیابون پارک کرد:

« چیشده عزیزم.. کجات درد می‌کنه؟ »

تهیونگ اخمش رو باز کرد و لبخندی زد. جانگکوک همیشه نگرانش بود. حتی همین حالایی که ماشین رو کنار شلوغ ترین خیابون شهر و بی توجه به اینکه ممکنه جریمه بشن پارک کرده بود.. نگرانی های بی دلیل این پسر هم قلبش رو گرم میکرد. انگار که هنوز هم برای تکیه گاه بودن قوی باشه!

« چیزی نیست. چرا ایستادی؟ »

جانگکوک کمربندش رو باز کرد و به سمت پسر کوچکتر چرخید. رد دست تهیونگ و بند انگشت هایی که از فشار سفید شده بودن رو گرفت و سریع خم شد:

« شکمت درد میکنه؟ »

دست تهیونگ رو از روی پاش بلند کرد و نگاهی به جایی که فشار میداد انداخت و دستش رو روش گذاشت. برای تهیونگ همین گرمایی که لمسش میکرد درمان بود. گوشه ی گرم و تا خورده ی شلوار بین کشاله ی داخلی رون پسر و خشتکش رو با ملایمت ماساژ میداد و پرسید:

« پات درد میکنه؟ »

نگران شده بود. رابطه نداشتن اما واقعا دلش نمیخواست دوباره تهیونگ حمله عصبی بهش دست بده... حتی تصورش هم وحشتناک بود.

تهیونگ دست گرم روی پاش رو برداشت و بین دوتا دستش گرفت:

« خوبم. یکم تیر کشید. الان خوبم. بریم خونه دیر شد »

و انقدر جانگکوک رو مطمئن نگاه کرد که ماشین بلافاصله به مقصد خونه حرکت کرد.

***

تهیونگ رو به جانگکوک چرخید و با دیدن گردنش خندید.

جانگکوک با لبخند به خنده تهیونگ نگاه کرد و سری تکون داد. تهیونگ شالگردنش رو گردنش باز کرد و دور گردنش پیچید. حرکتی که نگاه متعجب جانگکوک رو از چشم هاش گرفت و به شالی که دور گردنش میبست گره زد.

« واسه چی؟ »

تهیونگ حتی با وجود اینکه پشت به شمارنده آسانسور ایستاده بود میدونست به زودی میرسن... زمان رو حس میکرد:

« کلی فرگز روی گردنته »

جانگکوک با تعجب نگاهش کرد و پسر کوچکتر با خنده از مقابل نگاهش از آسانسور بیرون رفت. خنده ای که با دیدن پسری که دم در خونه ایستاده بود و با ابروهای بالا رفته نگاهشون میکرد جمع شد.

Black Hole🕳️Where stories live. Discover now