"ستاره ای که در توهم ستاره بودن زندگی میکند."
***
جانگکوک پشت سر تهیونگ که قفل در خونه رو زد، وارد شد و مشمای غذا رو روی میز گذاشت. به تهیونگ که پالتوش رو در آورد و روی مبل انداخت نگاهی عاشقانه انداخت. هربار که جسم ظریفش پشت بافت های ضخیم و دکمه دار مثل بافت سفیدی که کل روز تنش بود مخفی میشد دلش میخواست دست دور پاها و گردنش بندازه و شبیه نوزاد کوچیکی که نیاز به مراقبت داشت توی بغلش نگهش داره.
« خیلی گرسنم »
تهیونگ گفت و روی صندلی نشست. صداش رشته افکار عاشقانه جانگکوک رو از هم باز کرد و پسر بزرگتر هم پالتوش رو در آورد و روی صندلی روبروش نشست:
« منم.. »
ظرف غذا رو جلوی تهیونگ گذاشت و پسر کوچکتر وظیفه باز کردن پکیج غذا ها رو به عهده گرفت.
با بلند شدن زنگ موبایلش از روی صندلی بلند شد و سمت پالتوش رفت تا موبایلش رو از داخل جیبش در بیاره. همزمان به سمت تهیونگ چرخید و گفت:
« تو شروع کن تا من تماسمو جواب بدم »
به موبایل رو نگاه کرد. جیمین؟!
« بله جیمینی »
« سلام.. میگم.. ته پیش توئه؟ »
با شنیدن صدای مضطرب جیمین و سوالی که بریده بریده ازش پرسیده شده بود به سمت میز چرخید و تهیونگ رو دید که داشت توی لیوان هردوتاشون نوشابه میریخت. جواب داد:
« آره. چرا؟ »
صدای جیمین ضعیف بود و این لحن صحبت کردن فقط نگرانیش رو بیشتر میکرد. باز هم دنیل و دیانا؟
« موبایلش رو جواب نمیداد.. کارش دارم »
« باشه »
با پنج قدم خودش رو به میز رسوند و موبایل رو به طرف تهیونگ گرفت. تهیونگ با تعجب نگاه کرد. مجبور شد توضیح بده:
« جیمینه. میگه گوشیتو جواب ندادی »
تهیونگ چشم هاش رو با حالت کلافه ای چرخوند و موبایل رو از دست جانگکوک گرفت:
« بله »
« سلام ته.. خوبی؟ »
تهیونگ از روی صندلیش بلند شد تا دستمال رو بیاره. جانگکوک هم بدون کنترلی روی پاهاش و نگرانی ای که ذهنش رو پر کرده بود پشت سرش رفت.
« سلام. واسه احوال پرسی که زنگ نزدی؟ »
با لحن جدی گفت و منتظر موند جیمین سریعتر حرف اصلیش رو بزنه.
« نه..راستش.. میگم.. »
دستمال رو برداشت و چرخید. جانگکوک روبروش بود. دستمال رو دستش داد و اشاره داد بره بشینه. دستش رو به کمرش زد و بی حوصله گفت:
YOU ARE READING
Black Hole🕳️
Fanfictionبلک هول 🪐 سرگذشت مرگ بی صدای یک ستاره، تبدیل شدن به سیاهچاله ست. برای سرپرست موفق ترین نشریه ستاره شناسی که سال ها پشت نقاب استیگما زندگی کرد، یک لمس کوتاه از نگاه بی ستارهی سردبیر جدید و جوانش که با اسم جئون جانگکوک وارد زندگیش شد کافی بود تا برا...