Prologue

772 145 204
                                    

زمان حال-دبیرستان اسکای لاین

راهروهای دبیرستان اسکای لاین مثل همیشه شلوغ از صدای خنده وحرف بچه ها بود. هرکسی مشغول کاری بود بعضی از بچه ها از لاکرشون چیزی برمیداشتن بعضیا با گروهی جمع شده بودن و درمورد موضوعی حرف میزدن. بعضیا هم بی تفاوت به سمت کلاسشون حرکت میکردن.

و این لویی بود که از بین اونها میگذشت بدون اینکه کسی متوجهش بشه. درسته لویی جزو بچه های محبوب و معروف مدرسه نبود.اون یک دانش اموزمعمولی سال یازدهمی بود که کمتر پیش میومد توجه کسی بهش جلب بشه.و بعد از سه ماهی که توی مدرسه جدیدش گذرونده بود هنوز همچیز همونطور بود که روزی اولی که وارد شده بود،بود.

واقعیتش لویی دیگه دنبال توجه نبود توی دو سال گذشته توجه زیادی نوجون های بیمغز دبیرستان قبلیش به اندازه کافی به زندگیش گند زده بود و لویی حاضر نبود آرامشی که الان داره رو با هیچ چیز دیگه ای عوض کنه.

زندگی یکنواخت و خسته کننده بود ولی حداقل نیازی نبود تا هر روز حجم زیادی از استرسو تحمل کنه،نیازی نبود تظاهر کنه و مراقب تمام رفتارهاش باشه لویی اینجا لویی بود و هیچکس با این موضوع مشکلی نداشت چون هیچکس اهمیت نمیداد.

از راهرو ها گذشت و به کلاس اولش یعنی تاریخ رسید مثل تمام یازده سال گذشته دوستیش با نایل،اونو انتهای کلاس دید که به طور واضحی منتظرشه و مثل بچه های هفت ساله برای دوستش با گذاشتن کیفش روی صندلی بغلی جا گرفته.

نایل،درواقع وفادار ترین فرد زندگی لویی،کسی که وقتی لویی گفت دیگه نمیتونه توی مدرسه قبلیشون بمونه با لویی همراه شد‌و گفت به هیچ وجه ولش نمیکنه،کسی که یازده سال تمام همیشه کنار لویی بوده و هیچوقت از بودن کنار لویی خسته نشده.
نایلی که حالا اینجا نشسته و مثل همیشه وقتی لویی رو میبینه لبخند بزرگی رو لباشه انگار که لویی خورشیدیه که به زندگیش معنا میبخشه.

لویی نمیتونه بگه که چقدر بخاطر وجودش ممنونه و چقدر مطمعنه که اگر نایلی نبود تا الان قطعا از زندگیش دست کشیده بود.این چیزیه که نایل ازش خبر نداره.

روی صندلی رزرو شده توسط نایل نشست و نایل بلافاصله خودشو توی بغل لویی پرت کرد و با صدای بلند و پر انرژیش شروع به حرف زدن کرد:

-لویی نمیتونی باور کنی چقدر دلم برات تنگ شده بود رفیق.

-نیل ما همین دیروز همو دیدیم

-برای من یک ساعت دوری از تو هم عذابه لوبررر

لویی پوفی کشید و نایل رو به ارومی هول داد.نایل میدونه لویی چقدر از این متنفره که لوبر صدا زده بشه همونطور که لویی میدونه نیل صدا زده شدن چقد میتونه نایل و کلافه کنه.

Where you belong[L.S]Where stories live. Discover now