Kookv hybrid's village [ Comp...

Oleh alpha_kookv_writer

162K 24.5K 5.8K

روستای هیبرید🍸 کاپل ها:کوکوی،یونمین ، نامجین ژانر: تخیلی هیبرید فلاف اسمات امپرگ کوکی رو به بقیه:من ته رو می... Lebih Banyak

information
part 1
part 2
part 3
part 4
part 5
part 6
part 7
part 8
part 9
part 10
part 11
part 13
part 14
part 15
part 16
part 17
part 18
part 19
part 20
part 21
part 22
part 23

part 12

6.5K 1K 272
Oleh alpha_kookv_writer




نزدیک ظهر بود و کوکی داشت تو آشپزخونه بزرگش با میوه ها و سبزیجات غذا های ساده ای درست می‌کرد چند دقیقه ای میشد که صدای سکس آدما تموم شده بود و حالا میتونست با خیال راحت به کارش برسه

ته روی صندلی چوبی نشسته بود و به کوکی نگاه کرد که یه دفعه چشمش به یه کاسه شیشه ای افتاد همیشه دوست داشت باهاش بازی کنه اما بعد اون دفعه ای که از روش سر خورد . افتاد کوکی دیگه بهش اجازه نمی‌داد حتی نزدیکش بشه اما باز پرسید:کوکی مایع رو بده باهاش بازی کنم

کوکی که سرگرم کارش بود گفت:نه ته خودت و زخمی میکنی خطرناکه
ته:باشه
این و گفت اما قصد تسلیم نداشت

کوکی همون جوری که سیب ها رو خرد میکرد برای خودش آهنگ زمزمه میکرد که که صدای از سمت راستش جایی که وسایل و می‌چید شنید برگشت تا ببینه چه خبره











کوکی چاقوش و کنار گذاشت و ته رو با وجود مقاومت هاش از تو کاسه در آورد و گفت:ته‌ته چند بار بهت گفتم اینجور چیزا خطرناکه ها؟
ته گوشاش و انداخت و گفت:میووووو
کوکی نوازشش کرد و گفت:حالا اشکال نداره بیا.....
در اتاق یونمین با خشم باز شد
کوکی و ته هر دو به سمتش چرخیدن و دیدن یونگی لنگون لنگون داره از اتاق بیرون میاد
پسر عصبانی وقتی نگاه متعجب این دو تا هیبرید و دید با خشم گفت:به چی دارید نگاه می‌کنید؟

کوکی و ته سرشون و چرخوندن جیمین با پوزخند جذابش و پیراهنی که دکمه های و یکی در میون بسته بود از اتاق خارج شد یونگی با دیدنش با خشم روی مبل نشست جیمین پشت سرش ایستاد و نزدیک گوشش گفت:خوش گذشت همسر عزیزم
یونگی: گمشو از جلو چشمم مین جیمین
جیمین با لحن زیبایی گفت:چشم ارباب
و با چشمکی ازش دور شد
نامجون با صورت اخمو وارد هال شد
روی مچش زخم بود و کبودی پای چشمش کاملا تیره شده بود
جین با آستین های بالا زده پشت نامجون وایساد و از پشت بغلش کرد لاله گوشش و لیسید و آروم گفت: دوسش داشتی عشقم؟

نامجون حلقه دستای جین و باز کردم و گفت: ولم کن فاکر عوضی
جین با پر رویی گفت:نکردمت که حالا
نامجون چشم چرخوند و گفت:اصلا نمیخوام باهات حرف بزنم
رفت و کنار یونگی نشست
جین کنار جیمین گوشه هال وایساد و دستش و دور گردنش انداخت در حالی که به نامجون و یونگی خیره بود به آرومی جوری که فقط جیمین بشنوه گفت:دیشب خوش گذشت؟
جیمین لبش و نزدیک گوش جین برد و گفت: اینقدر که می‌خوام دوباره انجامش بدم
هر دو با صدای بلندی خندیدن
یونگی و نامجون چشم غره ای بهشون رفتن
یونگی زیر لب گفت:عوضی
نامجون با حرص غرید:فاکر
نگاهی به هم کردن
یونگی گفت:تو رو هم کرد؟
نامجون آه خسته ای کشید و گفت:ای کاش به فاکم میداد پنج بار ارضا کردنم و برگردوند آخرم..... هووووف نگم برات

یونگی گفت:من بدبخت پاره شدم دیشب پنج راند لعنتی زیرش بودم پایین تنم و حس نمیکنم

ته نگاهی به اون چهار نفر میکرد و رو به کوکی می‌گفت:میووو
کوکی غذا ها رو تو بشقاب ریخت و گفت:من از کجا بدونم؟؟ در ضمن به ما ربطی نداره
ته گوش هاش و انداخت و چیزی نگفت
کوکی با لحن مهربونش گفت: سریع برو تو اتاق لباس بپوش که وقت غذاس



همه مشغول غذا بودن جیمین و جین بیشتر از بقیه می‌خندیدن همین باعث حرص خوردن یونگی و نامجون میشدن
کوکی همزمان که غذای خودش و میخورد حواسش به ته بود که نکنه با غذا مشکل داشته باشه یا از چیزی بدش بیاد
در محکم باز شد جی هوپ وارد شد
لبخند بزرگی روی لبش داشت و خیلی آزاد و رها از این دنیا به نظر می‌رسید روی مبل لم داد
نامجون گفت:مگه به فاکش دادی اینقدر خوشحالی؟
کوکی سریع گوش های ته رو گرفت و گفت:بچه ها ته اینجاس ها
جی هوپ رو به نامجون گفت:من بعدا با تو کار دارم

کوکی دستش و برداشت و ته بدون توجه به اتفاقی که داشت دورش میوفتاد مشغول خوردن شد

جی هوپ با لبخندی تقریبا احمقانه گفت:یه بوسه بود خیلی خیلی خیلی شیرین بود انگار تو بهشت بودم
یونگی و نامجون و کوکی خنده کوتاهی کردن جیمین چشم غره ای به جی هوپ کرد و گفت:بس کن دیگه تو هم، نمیخواد اینقدر از اون دختر تعریف کنی
نامجون به یونگی زد و گفت:انگار یکی اینجا احساس خطر کرده
یونگی خندید و چیزی نگفت
جیمین با جدیت گفت:معلومه احساس خطر میکنم من این آدم و به قیمت از دست دادن خانوادم به دست آوردم
چنگال از دست یونگی افتاد با اخم گفت:یعنی چی؟؟؟
جیمین یادش اومد که هیچوقت این قضیه رو به یونگی نگفته بود همیشه دلیل جدایی از خانوادش و دخالت های برادرش بیان کرده بود
یونگی بلند شد و با چشمای خونیش گفت:بیا تو اتاق کارت دارم
وقتی اون دو تا رفتن نامجون رو به جین گفت:تو چیزی برای اعتراف نداری؟
جین با لبخند گفت:چرا اینکه عاشقتم
نامجون با خشم گفت:عوضش من ازت متنفرم
کوکی خندید و موهای ته رو نوازش کرد






نزدیک غروب بود کوکی بعد از دادن کاراش وارد اتاق شد و دید ته با بدن لختش وسط تخت افتاده و با درد ناله می‌کنه:اهههه کوکی ...کمکم کن....اهه

کوکی بزاقشو قورت داد و با نفس های داغش به هیبرید زیباش نگاه کرد
بالاخره روزی که منتظرش بود رسیده بود
ته وارد هیت شده بود
و هیت یعنی بلوغ









سلاااااااااام کوکوی شیپر های جیگر
به اسمات نزدیک میشیم😈😈😈😈
منتظر نظرتون هستم
اگه دوست داشتید ووت بدید
عاشقتونم💖💖💖💖💖💖💖💖

Lanjutkan Membaca

Kamu Akan Menyukai Ini

194K 30.2K 52
(کامل شده) Complete کاپل اصلی :ویکوک کاپل فرعی:______ ژانر:عاشقانه،اسمات،امگاورس(رایحه و فرمون اینجور چیزا نداره)،امپرگ، پادشاهی جونگ کوک 16ساله کوچ...
133K 21.4K 61
کاپل: کوکمین . . . . ژانر : عاشقانه ، مثبت هجده ، امپرگ ، امگاورس ، درام ، خانوادگی ( اس*مات مثبت ???? داره ) #kookmin: #1 #jimin: #4 # امگاورس: #۱۰...
Evil Beta|Verse| Oleh Nero

Manusia Serigala

6K 962 8
تایم آپ : شنبه ها تهیونگ الفایی که اواخر دهه ی سوم زندگیشه و هنوز جفتشو پیدا نکرده ، اما دقیقا یه روز از روزای عادی زندگیش ، امگاشو میبینه ... یه پسر...
76.7K 9.5K 16
[complete] - آخه چرا باید جفت من یه پیرمرد پلاسیده باشه. آلفا پسر کوچکتر رو بین خودش و میز کارش قفل می‌کنه و با پوزخند میگه: بابات پیره بچه جون! «اله...