-part16-

12.2K 1.7K 742
                                    

جیهوپ با زنگ خوردن گوشیش نگاهش رو از پنجره اتاق روبروش گرفت و با وصل کردن تماس پوزخندی زد :

_ چه به موقع .

_ من همیشه سر وقت زنگ میزنم غیر از اینه ؟!

جیهوپ تک خنده ای کرد و همونجور که یکی از دست هاش رو تو جیب شلوارش فرو میبرد لب زد :

_ نه ، و این دلیلیه که ازت خوشم میاد .

روی صندلی های فلزی تو حیاط نشست و نگاهش رو به پنجره روبروش دوخت و با صدای جدی ادامه داد :

_ همه چیز مرتبه ؟!

پسر خندید و با صدای ارومی جواب داد :

_ درست طبق نقشه ولی ... اگه تهیونگ بفهمه بخاطر تو بهش نزدیک شدم خیلی ناراحت میشه .

جیهوپ نگاهش رو از تراس اتاق گرفت و در جواب پسر نیشخندی زد :

_ اون هیچوقت نباید این رو بفهمه . اون تا وقتی من نخوام نباید من رو بشناسه ووبین ، حواست رو جمع کن .

____________

_ تهدیدمو جدی نگرفتی نه ؟!

جونگکوک با جدیت گفت و نگاهش رو از تیکه ای از موهاش که نسبت به بقیه کوتاهتر شده بود گرفت و به چهره نگران تهیونگ داد :

_ ببخشید ، ولی خودت یهو سرت رو عقب کشیدی ..

با گفتن جمله اش اینه کوچیک روی میز رو برداشت و سمت جونگکوک گرفت :

_ ببین اونقدر هم بد نشده ،به هر حال تو هیچوقت موهات رو روی پیشونیت نمیریزی .

نگاهش رو از تهیونگ گرفت و به انعکاس خودش تو اینه چشم دوخت ، موهای مرتب شده اش تا روی چشم هاش کوتاه شده بودند و فقط تیکه ای از موهاش کمی کوتاهتر از بقیه بود .

نگاهش رو از اینه گرفت و همونجور که انگشت هاش رو روی موهاش حرکت میداد با جدیت پرسید :

_ و این به نظر تو بد نشده ؟!

تهیونگ لبش رو گاز گرفت و روی تخت عقب رفت :

_ باور کن اونقدر هم ...

با صدای زنگ موبایلش دستش رو سمت تهیونگ گرفت و با دیدن شماره لی مین از سر جاش بلند شد و همونجور که به حرف هاش گوش میداد روبروی اینه قدی ایستاد و به موهاش نگاه کرد :

_ بگو لی مین .

_ یه مسئله ای هست که باید خودت رو سریع برسونی ...

دست از ور رفتن با موهاش برداشت و نگاهش رو از اینه به تهیونگ که پشت بهش کنار در سرویس ایستاده بود و لباس هاش رو در میاورد دوخت :

_امشب تولد میاست ، نمیتونم بیام ، چیشده؟!

لی مین نفس عمیقی کشید و به عکس تاری که مقابلش بود نگاه کرد .

 💍⃤ REPLᴀCE💍⃤      Where stories live. Discover now