-part13-

11.8K 1.7K 335
                                    

نفس عمیقی کشید و خیره به چشم های منتظر ووبین لب زد :

_ من باید یه حقیقتی رو راجب زندگیم بهت بگم و این ممکنه ...

_ شکه ام کنه ؟!

تهیونگ سری به نشونه مثبت تکون داد و با سکوت و نگاه مطمئن و اروم ووبین جرعت بیشتری پیدا کرد :

_ راستش من ...

_ تهیونگ ...

با صدایی که درست از پشت سرش شنید و اسمی که از دهن اون شخص بیان شد بود ،  چشم هاش رو با ترس بست و با اب دهنی که به سختی قورت داد سمتش برگشت ...

***

با دیدن زنی که تو بدترین زمان ممکن روبروش ایستاده بود و با کت شلوار مجلل و سفید رنگی در حالی که قسمتی از موهاش رو از روی شونه اش کنار میزد بهش نگاه میکرد ، از روی صندلی  بلند شد و خیره به نگاه تهدید وار و لبهای نازکی که با رژ قرمز رنگ گرفته بودن سلام ارومی کرد .

_ شما ...تهیونگ رو میشناسین ؟!

اب دهنش رو با صدای ووبین که مشخص بود از صدا زده شدن اسمش توسط سومین شکه شده به سختی قورت داد و با نگاه ملتمسانه ای به زن کنارش خیره شد و با دست هایی که شونه اش رو لمس کردن اروم چشم هاش رو بست :

_ داستان اشنایی ما طولانیه ،دوست داری بشنوی ووبین ؟!

با گفتن جمله اش سمت صندلی رفت و همونجور که کیفش رو کنار فنجون های روی میز میذاشت با لبخندی رو به پسری که با تعجب بهش نگاه میکرد  روی صندلی نشست و جمله اش رو تموم کرد :

_ خودت هم باید بگی اینجا چیکار میکنی ؛فکر نمیکردم انقدر زود برگردی .

ووبین تکیه اش رو از میز گرفت و همونجور که دستش رو برای برداشتن شکلات های روی میز دراز کرده بود جواب داد :

_ یکم زودتر برگشتم  یه سری کارای کوچیک  مونده بود و ...

نگاهش رو از جلد براق شکلات گرفت و به  تهیونگ که با نگاه مضطربی سعی میکرد با حفظ لبخند کمرنگش  گولش بزنه داد   و با صدای اروم اما محکمی جمله اش رو تموم کرد  :

_ کمی هم دلتنگ بودم ...این شد که زودتر برگشتم

ووبین گفت و به سومین که به تهیونگ با پوزخند واضحی نگاه میکرد خیره شد و با لحن کنجکاوی پرسید:

_ شما اینجا چیکار میکنین ؟! فکر نمیکردم تهیونگ رو بشناسید .

سومین پا روی پای دیگه اش انداخت و به گارسونی که فنجون اسپرسو رو مقابلش می ذاشت لبخند کمرنگی زد و جواب داد :

_ این اطراف کار داشتم ،تهیونگ هم پسر یکی از بیمارهایی که بخاطر  عدم بضاعت مالی تصمیم گرفتیم کمکشون کنیم . برای همین باورم نشد این اطراف دیدمش .اونم کنار تو .

 💍⃤ REPLᴀCE💍⃤      Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ