غروری که صدای شکستنش تمام استخون های بدنش رو به صدا در اورد باعث شد لبخند کمرنگی بزنه و  خودش رو با هم زدن کاپوچینوی دست نخورده اش مشغول کنه .

بغضی که تا پشت گلوش اومده بود و حالا فاصله ای با بیرون ریختن از چشم هاش نداشت رو به سختی همراه قلوپ کوچیکی از مایع گرم روبروش قورت داد و با صدای ووبین سرش رو بلند کرد.:

_ تهیونگ فردا وقتت خالیه ؟! همون استدیو مورد علاقه ات دوباره نمایشگاه نقاشی های سالانه رو تمدید کرده و امسال میتونی ببینیش .

نگاه خیره زن نیمرخش رو شکار کرده بود و حتی نمیتونست  کلمات درستی رو برای بیان جمله اش پیدا کنه با این حال سعی کرد جواب منفیش رو با دلیل منطقی بیان کنه :

_ فکر ... نکنم باید مراقب مامان باشم و یکسری از کارهای نیمه وقتم ...

_ دوباره کارهای نیمه وقت ؟! نمیخوای از اون غرور لعنتیت دست برداری و بیای شرکت من ؟!

نقش لبخندی که تفاوتی با پوزخند نداشت روی لب هاش جا خوش کرد ،چیزی که تهیونگ ازش متنفر بود و حالا ووبین دوباره بیانش کرده بود ، لحن ترحم برانگیزی بود که هر چند ووبین سعی در نشون ندادنش داشت اما هیچوقت هم موفق نبود ،چون چشم هاش حالا تاسف و ناراحتی رو به خوبی به رخش میکشیدن و هیچوقت نمیتونست با این موضوع کنار بیاد .

نفس عمیقی کشید و دستی بین موهای لختش برد ، فضای سنگین کافی شاپ به حدی ازارش میداد که برای تنفس بهتر دستش رو سمت دکمه یقه اش برد و همزمان با باز کردنش صدای زنگ موبایل ووبین سکوت بینشون رو شکست .

ووبین با عذرخواهی کوتاهی ازشون فاصله گرفت و  تهیونگ با فشار بازوش با اخم کمرنگی سمت زن برگشت و به چشم های خشمگینش خیره شد :

_ اینجا چه غلطی میکنی ؟! بهت گفته بودم بی سرو صدا کاری که بهت سپردم رو انجام بدی و حالا اومدی روبروی دوست صمیمی جونگکوک نشستی؟!

با صدای ارومی همونجور که بازوش رو از حصار انگشت های کشیده زن مقابلش بیرون میکشید ، جواب داد :

_ ووبین دوست منم هست و من ...

_ تو تهیونگ نیستی .

سومین از بین دندون هاش گفت و چونه خوش تراش پسر مقابلش  رو بین انگشت هاش فشار داد و خیره به چشمهای مشکیش با لحن شمرده ای لب زد :

_ فراموش نکن .تو شی ووئی .تهیونگ مرده ...و هر چیزی که بهش مربوطه هیچ ربطی به تو ندارن ،نه تا وقتی که اون قرارداد وجود داره متوجه حرفم میشی ؟

_ انتظار داری من خودم رو  فراموش کنم ؟!

سومین پوزخندی زد و نگاهش رو به چشم های قرمز تهیونگ دوخت :

_ انتظار دارم کاری که قیمتش نفس هایی که مادرت داره بازدم میکنه رو به نحو احسنت انجام بدی ،  تو فقط یک اسم داری  اونم شی ووئه .این چیزیه که هیچوقت نباید فراموشش کنی .حالا هم بلندشو و قبل از اومدن ووبین برگرد خونه .

 💍⃤ REPLᴀCE💍⃤      Where stories live. Discover now