27.

2.2K 568 469
                                    

سلام دوستان، روزتون بخیر. 

بیش از 400 نفر هر چپتر سانشاین رو می خونند، پس لطف کنید و ووت ها رو به 200 برسونید. 

خیلی ممنون. xx

------

آیا لویی هم مثل هری احساس آزادی می کرد؟ آیا حس می کرد که این کوله بار و خاطرات گذشته از روی شونه هاش برداشته شده؟

هری برای پرسیدن سوالش تردید داشت، اما وزن مکالمه ی قبلی هنوز روی شونه هاش سنگینی می کرد، دور گردنش حلقه زده بود و به آرومی روی کمرش به سمت پایین می لغزید. به علاوه حالا هری بیش از حدی که می بایست اینجا مونده بود و واقعا دیگه هیچ موضوعی باقی نمونده بود که بتونند درباره اش حرف بزنند

در آخر، هری چشم هاش رو از صورت خسته ی لویی گرفت، و کنارش دراز کشید. ابر های بالای سرشون به صورت بخاری از دود، مثل شیری که توی چای محو می شه در حال عبور و محو شدن بودند. حتما باد در حال وزیدن ابرها رو تکون می داد اما هری به زور سرماش رو حس می کرد.

هری چشم هاش رو بست. اجازه داد سرمای زمین صبحگاهی مثل پتو دور شونه هاش بپیچه.

لویی به ارومی گفت:"باورم نمی شه طلاق گرفتیم."

وقتی کلمات رو به زبون آورد خیلی متفاوت تر از چیزی که توی ذهن هری بود به نظر می اومدند.

هری بالاخره جواب داد:"می دونم..." سرش رو برگردوند و گونه اش رو روی چمن ها گذاشت تا به لویی نگاه کنه. لویی هم در حال نگاه کردن به هری بود. انقدر به هم نزدیک بودند که هری می تونست بوی نفس های لویی که طعم سیگار می دادند رو حس کنه...

لویی گفت:"من اممم... امیدوارم عروسیت خوب پیش بره." و به پایین نگاه کرد و کام دیگه ای از سیگارش گرفت و به بیرون توی هوا فوت کرد.

هری جواب داد:"مجبور نیستی اینو بگی." هری که از نزدیکی به لویی مست و گیج بود، سعی داشت با احتیاط خودش رو عقب تر بکشه. این فقط- اگه یکم دستش رو دراز تر می کرد می تونست صورت لویی، و سرشونه ی لختش که از یقه ی لباسش بیرون زده بود رو لمس کنه. 

"من خیلی خیلی قدردانم که به خاطر من این کار رو کردی، اما اصلا مجبور نیستی که تظاهر به چیزی کنی."

لویی سعی کرد شونه بالا بندازه اما یادش اومد که روی یکی از دست هاش دراز کشیده پس بیخیال شد.

 "من تظاهر نمی کنم." اما کلماتش اصلا قانع کننده به نظر نمی اومدند.

"امیدوارم همه چیز برات خوب پیش بره. می دونی، تو لیاقت خوشحال بودن رو داری. خوشحالی که واضحا وقتی با من بودی نداشتی. پس از اونجایی که پاپ استاری امیدوارم توی لس انجلس یا لندن یا نیویوک یا هر جای دیگه، این خوشحالی رو پیدا کنی."

Got The Sunshine On My Shoulders [L.S](Persian Translation)On viuen les histories. Descobreix ara