1.

4.7K 799 852
                                    

سلام سلام همگی سلام.

می دونم هنوز چهارشنبه نشده ولی من کل روزم رو برای ترجمه ی این پارت گذاشتم و دوست داشتم زود تر آپدیتش کنم.

این شما و پارت اول =)

لطفا حمایت کنید و فنفیک رو به دوستاتون معرفی کنید.

ووت و کامنت فراموش نشه.

-----

[فاز اول.]

هوا بارونیه.

معلومه که هوای لعنتی بارونیه.

هری موبایلش رو با یک دست نگه داشت، پشت تلفن نالید:"نایل..."و سعی کرد بفهمه برف پاک کن ماشین از کجا روشن می شه. "وقتی گفتم 'یه چیز کم اهمیت' منظورم یدونه ماشین فورد فیستا نبود."

نایل از اون سمت تلفن گفت:"پس مشکل چیه؟" با توجه به زمزمه های ریز و صدای امواجی که به گوش هری می رسید، انگار حرومزاده داشت یه نوشیدنی می خورد و لب دریا بود.

"ماشین خوبیه. من فکر می کردم وقتی گفتی نمی خوای کسی متوجه بشه..."

هری حرف نایل رو قطع کرد  و گفت:"خیلی کنده." اون واقعا آماده ی گرفتن یه درس دیگه یا یک سفر پر دردسر نبود.

"ببین، آب همه جا رو گرفته، من به زودی تو یه چاله غرق و تبدیل به یه آبزی می شم، و تو هم از کارت اخراج می شی!"

صداش  به خاطر فضای متشنج و کوچیک ماشین، کمی تیز و بلند بود. اون فقط امیدوار بود تا نایل بتونه کمک کنه... آروم باشه، آرامش خودش رو حفظ کنه، آرامش لعنتی خودش رو حفظ کنه-

نایل یک نفس عمیق کشید و گفت:"ببین، به من گوش کن، پا های بی فایده ات رو بذار رو اون پدال های لعنتی و رانندگی کن."

هری گوشه ای از دهنش رو از داخل گاز گرفت و ناله کرد:"ولی نمی خوام،" چرا انقدر ترسو بود.

نایل خیلی خشک و خالی جواب داد:"خیلی بچه ای. بهت ده ثانیه وقت می دم که تماس رو قطع کنی و شروع به رانندگی کنی. یا اینکه زنگ می زنم به پیتر و می گم با هواپیما بیاد اون جا."

هری، سریع گفت:"نه، نیازی به بادیگارد نیست." اون قبلا بدون بادیگارد و محافظ خیلی دور تر از این ها هم رفته بود...
"نه نیازی به بادیگارد ندارم، خودم دارم می رم."

نایل پاسخ داد:"خوبه." و با همین یک کلمه و تن حرف زدنش، هری رو قضاوت کرد... هری فقط امیدوار بود اگه قراره غرق بشه، خیلی سریع اتفاق بی افته...
از اون طرف تلفن فقط صدای آرامش بخش دریا، یا هر جایی که نایل اونجا بود، می اومد...
"تا وقتی این قضیه رو تموم نکردی بهم زنگ نزن. صدام رو می شنوی؟"

Got The Sunshine On My Shoulders [L.S](Persian Translation)Where stories live. Discover now