قبل اینکه کریس بتونه کارتش رو روی اسکنر بذاره سهون چشم غره ای به کریس رفت و به عقب هلش داد
کریس با خنده ای عقب رفت : اومم..جای تشکر کردنته؟ میتونی به جای حرف کار دیشبت رو برام تکمیل کنی!

سهون به سمت کریس چرخید و اخم کرد: تو و جونگین باهم رابطه دارین؟ یا داشتین؟

کریس یه ابروشو بالا داد: نمیخوای بری تو؟ چیزای جالبی اونجا برات هست! جالب تر از این سوالت

سهون از جاش تکون نخورد: به اونم میرسم! فقط جواب منو بده.

کریس لبخند کم رنگی زد و به مسخرگی جواب داد:چی شده نگران رابطه ی منو و جونگینی؟ زیادی به جونگین دل بستی که حالا نگران روابطشی؟

سهون چرخی به چشم هاش داد: تو فرض کن اره..فقط بگو ببینم تو باهاش میخوابی؟

کریس دستی به صورتش کشید و نگاهش رو به گلدونِ سیکاسِ تزئینی رو به روش داد و به دیوار پشتش تکیه زد: نه..!باهام نخوابیده!تا مرزش رفتیم ولی جونگین نمیخواست! خیالت راحت شد؟ درضمن اونی که باید نگرانش باشی من نیستم!

سهون به گیت تکیه داد: یعنی چی تا مرزش؟

کریس نفسش رو فوت کرد و به سهون نگاه کرد: لزومی نداره برات توضیح بدم! همین که بدونی جونگین باهام رابطه ی خاصی نداره برای تو بسه!

تکیه اش رو از دیوار گرفت و رو به سهون چرخید: وقتی رفتی داخل ، از هرچی گیر اوردی عکس بگیر، نمیدونم بعدا میتونم بازم بهت دسترسی بدم یا نه!

سهون یکم گیج شد: مگه قراره چی پیدا کنم؟

کریس دوباره جلو اومد و کارتش رو روی اسکنر گذاشت ، گیت با صدای کلیک ارومی و نشانِ "اجازه ی دسترسی" سبز شد و بعد صدای تِق باز شدن گیت اومد: از الان نهایت ۴۵ دقیقه وقت داری سهون،عکس یادت نره و حتما ۴۵ دقیقه دیگه بیا بیرون! فهمیدی چی گفتم؟ فقط ۴۵ دقیقه؛ دیرتر بشه همه چی شروع نشده تموم میشه!

صداش جدی تر از اونی بود که سهون بتونه مثل همیشه برخورد کنه پس فقط از روی کنجکاوی اخمی کرد

کریس عقب کشید کمی کتش رو عقب داد و دستش رو تو جیب شلوارش فرو کرد: امیدوارم بعدا ازینکه بهت اعتماد کردم و وارد بازیت کردم پشیمون نشم سهون! و درضمن نه جونگین نه هیچ کس دیگه ای قرار نیست بفهمه من بهت دسترسی دادم

نگاه کریس جدی بود و توی چشم هاش چیزی بود که اونو از کریسِ همیشگی متمایز میکرد،
سهون گیج شده بود ، کریس از چی داشت حرف میزد؟!
کریس برای بار اخر به ساعت مچیِ سفید رنگ دستش اشاره زد و لب زد: تیک تاک سهون! فقط ۴۴ دقیقه دیگه مونده!

سهون نفسش رو فوت کرد، سمت در چرخید و از گیت رد شد
...........
.................

به ساعت مچیش نگاهی انداخت ، ده دقیقه گذشته بود و هنوز چیز خاصی پیدا نکرده بود
پوشه ی توی دستش رو بی حوصله توی قفسه برگردوند
کاملا اتفاقی سراغ قفسه ی انتهای سمت راست رفت و پوشه ی زرد رنگ به اندازه A3 رو دراورد
بی حوصله پوشه رو باز کرد و به لیست شرکت ها و حساب های ردو بدل شده نگاه سرسری انداخت ،
دقیقا لحظه ای که میخواست صفحه رو عوض کنه ، چشمش روی شرکت OJ ثابت موند
با تعجبی که باعث شده بود لب هاش کمی از هم فاصله بگیره و نفس هاش تند تر بشه به سرعت به صفحه ی بعد رفت ، فقط یه فاکتور نبود
بارها رقم های کلان به عنوان خرید مواد اولیه ، به این شرکت واریز شده بود
چند دقیقه ای طول کشید تا ذهنش از شوک وارد شده خارج بشه و به سرعت گوشیش رو بیرون کشید و از صفحات عکس گرفت
با رفتن به صفحات بعدی و دیدن اسم شرکت های ثبت شده ، سرگیجش شدت گرفت ، این دیگه چی بود؟
درحالی که تند تند درحال عکس گرفتن بود اسم شرکت هارومیخوند و سعی میکرد به یاد بیاره که هرکدوم برای چه کاری بودن
اکثرا اسم هاشون اشنا بودن ؛ بعد از سال ها کار کردن توی این مسائل خیلی از شرکت های فروش مواد ، اسلحه ، داروهای غیرمجاز و .. رو میشناخت
و این همه تعامل با همچین شرکت هایی یا میشد گفت همچین گروه هایی برای کمپانی بزرگی چون کی ام زیادی عجیب بود
اروم لب زد: اینجا چخبره؟
این کاملا مرحله ی فراتری از چیزی که سهون انتظار داشت بود!
پوشه رو سرجاش برگردوند و به ساعت نگاه انداخت: لعنت بهش!
۲۵ دقیقه فقط زمان داشت
به سرعت پوشه ی بعدی همون قفسه رو برداشت و مشغول نگاه کردن شد
همه تقریبا شبیه هم بودن
چیزی که روی اعصاب سهون بود این بود که توضیح بهتر و کامل تری از محصولات نبود
به سرعت پشت سیستم توی اتاق رفت و کد پوشه و قفسه رو توی برنامه ی اسناد وارد کرد ، ظاهر شدن "اسناد محرمانه ، کد را وارد کنین" باعث شد زیرلب لعنتی بفرسته و از پشت سیستم بلند شه و دوباره سراغ پوشه ها برگرده
پوشه ی محصولات مونتاژی ، سهون رو به مرحله ی جدیدی از شوک وارد کرد
چرا باید امضای جونگین پای همه ی فاکتورهای تاییدی و چک شده ی محصولات مونتاژی باشه؟ مونتاژی شرکت OJ ، پارک و کی ام درکنار خیلی از محصولات با شرکت های دیگه !! سهون حداقل از این یکی مطمئن بود که چی توی اون محصولاته! لعنت بهش سهون روی جاساز کردن اون محصولات کار کرده بود!
اینجا چه خبر بود؟!
یاد حرف کریس افتاد ، قضیه پیچیده تر از اونی بود که انتظارش رو داشت ، سهون دنبال مدارک رشوه اختلاس و شاید پولشویی بود اما اینا چندین لول بالاتر از یک خطا در بخشی از شرکت بودند، همچین معاملاتی بدون حضور کل شرکت در پشتش امکان پذیر نبود؛ باید حرفای کریس رو جدی میگرفت
پس وقت برای فکر کردن نداشت ، فقط به سرعت مشغول عکس برداری از بقیه ی صفحه های باقی مونده شد تا قبل از تموم شدن زمانش بتونه از اتاق اسناد خارج بشه
..............
........

chocolate and iceWhere stories live. Discover now