part 45

2.5K 554 624
                                    

به دو مرد رو به روش نگاهی انداخت و از فنجون توی دستش مزه کرد
-: جالبه که اینجا میبینمت کای؛ میدونی قبلا با پارک و کیم هیچ وقت به نتیجه نرسیده بودیم.

مرد مقابل پا روی پا انداخت
-: اره و من داشتم فکر میکردم که داریم گروه خوبی مثل تورو از دست میدیم.

مرد نیشخندی زد
-: میدونم که فقط دنبال سود این قرارداد و تجهیزات نیستی، این قرار داد ضرر زیادی به pk میزنه، و شماها که با پارک متحدین، دقیقا چی میخوای از رابطه ات با ما؟

نیشخندی زد و به پسر کنارش اشاره کرد
-: فقط توی رای گیری اصلی به چانیول رای بده، اون پسر پارکه نه سودام. پس pk برای اونه.

مرد خندید و به پشتی صندلیش تکیه زد
-: پس شمادوتا برادرناتنی میخواین سودام بندازین کنار؟ بالاخره من هیچ وقت ازش خوشم نمیومد. فقط تو میتونی به من ضمانت بدی KM زیر قرارش نمیزنه؟ پدرت فکر نمیکنم با این قضیه کنار بیاد..میاد؟

ابرویی بالا انداخت
-: کی ام برای منه.. من براش تصمیم میگیرم نه هیچ کس دیگه ای.

دست هاش بهم کوبید
-: پس، به سلامتی یه همکاری طولانی مدت ؟!

.................
...................................

ته او روی صندلیش نشوند و ظرف غذاش جلوش گذاشت
+: همه سبزیجاتت هم میخوری بعد اجازه داری بری.

پسربچه لب هاش آویزان کرد و با پاهایی که مدام توی هوا تاب میداد با چنگال مشغول بازی با سبزیجات پخته اش شد، هیچ وقت نمیفهمید چرا مجبور بود این چیزهای سبز رنگ بی مزه رو بخوره.
-: نِنیخوام خب

چرخی به چشم هاش داد و از سر میز بلند شد
-: نمیخوام نداریم ته. باید بخوری تا بزرگ و قوی بشی.

لب هاش بیشتر آویزون کرد و دستی به آقای زرافه که گردنش باند پیچی شده بود کشید
-: اگه به آقای زرافه هم سبزیجات بدم، اون وقت گردنش زودتر خوب میشه؟

پوفی کرد؛ انگار قرار نبود هیچ وقت دست از غصه خوردن برای یه عروسک پشمالو برداره
صدای مردی که تازه وارد شده بود توجه اش جلب کرد
-: نگاهش کن توروخدا.. تو هنوز درگیر اون عروسکی؟!

پسربچه اخم کیوتی تحویلش داد
-: اسمش آقای زرافه اس.

دست هاش به معنای تسلیم بالا برد که بخاطر زخمش آهی از بین لبهاش در رفت
-: باشه همون آقای زرافه ات!

با سر به دختر سلام داد و روی صندلی که براش عقب کشیده بود نشست.
+: دستت چطوره کریس؟

یکی از تکه های هویج آبپز از توی بشقاب بچه برداشت
-: چیزی نیست خوب میشه.

دختر بشقاب غذایی جلوش گذاشت و وقتی برای برداشتن نوشیدنی سمت یخچال چرخید؛ ته او همه ی سبزیجاتش توی بشقاب مرد خالی کرد
-: مام؛ همه سبزیجاتم خوردم

chocolate and iceWhere stories live. Discover now