بخاطر بی تابی های زیاد بچه برای باباش؛ درحالی که ته او تو بغلش بود، زخم دهنش رو با هزارتا بدبختی بخیه زده بودن و بعد از یک ساعت گریه ی مداوم، پسرش بالاخره تو بغلش اروم شده بود و فقط کمی هق های ریز بین خواب و بیداری مونده بود.
با خستگی لبه ی تخت نشست و به کریس که تازه رسیده بود نگاهی انداخت
-: چیشد؟مرد جلو اومد و لیوان قهوه رو روی میز کنار تخت بیمارستان گذاشت
-: ته او چیشد؟ناخوداگاه حلقه ی دستش دور کمر بچه محکم تر شد و با کج کردن سرش، نگاهی به صورت پسرش که روی شونه اش بود انداخت
چانیول به جاش جواب داد
+: دندونش شکسته بود توی دهنش رو پاره کرده بود دوتا بخیه خورد. چونه اش اما زخمش اونقد عمیق نبود که بخیه بخواد.کریس سری به معنای فهمیدن تکون داد و به قهوه اشاره کرد
-: جونگین یچیزی بخور، قیافت اصلا خوب نیستمرد خواست بچه رو روی تخت بخوابونه که بچه انگار حتی توی خوابم متوجه شد، به یقه باباش چنگ زد و ناله کرد که باعث شد سریع بالا بیارتش و تو بغلش بگیرتش
-: هیشش..هیشش..باشه نمیذارمت پایین. بخواب فندقبیشتر توی بغل باباش فرو رفت و سریع ساکت شد.
نفس عمیقی کشید و لیوان قهوه اش رو برداشت
-: گفتم چیشد؟کریس دستی لای موهاش کشید
-: هیچی دیگه رفتم دنبالش قراره فیلمارو بفرسته برات. احتمالا تا الان فرستاده.چانیول به مرد نگاهی انداخت، جلو رفت و پیش داداشش ایستاد
+: میخوای بدیش یکم به من؟ خسته شدی.جونگین لبخند محوی به برادرش زد
-: نه میترسم بیدار شه، میخوام بخوابه. تو لازم نبود بیای میموندی شرکت، کار هست.از روی تخت بلند شد
-: بهتره زودتر بریم. من میرم خونه، ته او از بیمارستان میترسه بیدارشه نمیخوام اینجا باشیم.......
روی تخت درحالی که به پهلو دراز کشیده بود و پسرش کنارش روی تخت به لباسش چنگ زده و همچنان تو بغلش خواب بود برای بار هزارم فیلم راهرو رو نگاه میکرد و دقیقا لحظه ی افتادن ته او ، فیلم قطع میکرد تا اون صحنه ی ترسناک نبینه و دوباره عقب میزد تا برخورد سهون و پسرش باهم رو ببینه.
پس چرا سهون لعنتی از خودش دفاع نکرده بود؟
توی کانتکت های گوشی اش رفت و روی اسم 'گربه یخی' چند لحظه ای ایستاد.
دلش میخواست صدایی که توی سرش میگفت اون لحظه ی سر خوردن ته او، سهون میتونست سریع واکنش بده و بگیرتش رو خفه کنه.
مهم این بود که کاری نکرده بود و فقط همین مهم بود. مگه نه؟
اما اونوقت خودش چیکار کرده بود؟با آهی گوشی رو به کنار پرت کرد و سمت پسرش چرخید.
همه چی بهم ریخته بود، دستی لای موهای پسرش کشید.
دهن ورم کرده ی کبود و زخمیش دلش ریش میکرد.
-: ببخشید که من شدم بابات کلوچه
YOU ARE READING
chocolate and ice
Romance♧اسم فیکشن: شکلات و یخ ♤ژانر: رومنس، اکشن، انگست، رازآلود، اسمات ♧کاپل: کایهون/سکای ورس ، چانبک (هردو اصلی) ♤ فصل اول کامل. قرار بود فقط یه جیب زدن ساده از یه مرد خوشتیپ توی کلابی که کار میکنه باشه، نفهمید چی شد که از جیب زدن به چشیدن یه شکلات جهنم...