part 12

2.8K 421 8
                                    

بازهم همون دوتا پورشه ی کایرن  مشکی
و سهونی که یقه اسکیش تا روی دهنش بالا کشیده بود و کلاه کپی روی سرش بود تا چهرش مشخص نباشه
همون مردای قبلی پیاده شده بودن ، فرق این دفه با تحویلای قبلی این بود که رئیسشون که از ماشین پیاده نمیشد تو ماشین بود، انگار این دفه دو نفر بودن چون سایه ی صورت شخص اولی کاملا پیدا بود که سهون تشخیص داد همون مرد قبلیه ولی این دفه میتونست جثه ی فرد دیگه ای هم کنار همون فرد قبلی تو ماشین تشخیص بده
سعی کرد بی تفاوت باشه ؛ باقی پولو تحویل گرفت ، چک کرد پولا درست باشه و بعد قرار دادو با بقیه ی جنس ها تحویل مرد جلوش داد: اینم از این!معامله فعلا تمومه!

مرد توی ماشین سری تکون داد: معامله خوبی بود

سهون درجواب فقط چشمک زد
....

سهون سوار ماشین شد و رفت بدون اینکه بدونه مرد توی تاریکی ماشین، درحالی که دود غلیظ سیگار برگشو اروم بیرون میداد نیشخند عجیبی روی لب داره و زیر لب زمزمه میکنه: خودت بودی اوه سهون؟

گوشیش رو دراورد و به کریس پیام داد: راجب سهون ببین چی میتونی اطلاعات بگیری!

دود سیگارو از دهنش بیرون داد و فکر کرد : چرا تاحالا دنبال اطلاعات از سهون نگشته؟ انگاری گربه اش اصلا اونی که فکر میکرده نبوده

سمت مرد کنارش چرخید: این پسره جدید بود؟ ندیده بودمش

مرد مسن پک محکمی به سیگار برگ بین دستاش زد: نه جدید نیست دست راستِ میونگ جو بود یه مدت نبود دوباره پیداش شده! اینکه تو ندیدیش بخاطر اینه که ما نمیذاریم کارای کثیف رو شخصا انجام بدی دوماد عزیزم!

جونگین به چشماش چرخی داد: اخ که چقد از خود گذشته ای اقای پارک!

و ذهنش بیشتر درگیر شد ، دست راست میونگ جو؟ تو واقعا کی هستی اوه سهون؟
...........
.
.
چانیول درو باز کرد و بعد که وارد راهروی ورودی خونه شدن ، کلید رو انداخت برای سهون: بیا..!
ولکام به خونه ی خودتون!
و لبخند پهنی زد

بکهیون با ذوق خونه رو نگاه میکرد
خونه ای که چانیول براشون گرفته بود ، یه خونه نقلی تمیز و خوشگل بود که دوتا اتاق داشت ، یه هال کوچیک دنج و یه اشپزخونه! اپارتمان نزدیک به خونه ی چانیول بود طوریکه پیاده میشد رفت و اومد!
سهون: مرسی چان! خیلی خوبه

چانیول:میخواستم بزرگ تر بگیرم ولی بنظرم اومد جرم میدی! خندید: امیدوارم خوشتون بیاد!

بکهیون: شوخی میکنی؟ این عاااالیه!

در اتاقی رو باز کرد که دکوراسیون آبی اسمانی داشت: این اتاق واسه مننن!
و پرید رو تخت

سهون خوشحال ازینکه بکهیون از خونه خوشش اومده وسایلشو تو اتاق بغلی که ست دکوراسیونش طوسی بود برد و روی تخت ولو شد
چانیول سرکی به اتاق سهون کشید: هی جذاب! عصر باید بریم خرید! برای کار باید لباس بگیریم با این لباسات نمیتونی بیای

chocolate and iceWhere stories live. Discover now