-7

478 30 3
                                    

Couple:sehun/luhan(exo)
خون كنار لبشُ پاك كرد بدنش درد ميكرد ولى نه اونقدر كه قلبش شكسته بود آخرين نگاه پر شده از غم و اعصبانيتشُ به چانيولى كه حالا بجاى اون پوزخند لعنتيش صورتشُ بخاطر درد جمع كرده بود دوخت بعد سريع از اون دفتر لعنت سده بيرون زد
براش چيزى مهم نبود فقط با سرعت رانندگى ميكرد نميتونست صداى چانيولُ از سرش بيرون كنِ
(-ميدونى بهت حق ميدم دل باختش بشى تيكه خوبىِ
نگاه گنگ سهون حاكى از اين بود كه چيزى نفهميده چانيول پوزخند پرنگ ترى زد
-هوم ديشب همون كلابى بودم كه پاتوقت شده يه دوريم خودمُ توى لوهانت خالى كردم لعنتى بهش نمياد جنده كلاب باشه بس كه تنگِ...)
فرياد دردناك سهون بود كه توى ماشين پيچيد اون چانيول لعنتى چطور تونسته بود چطورى...
بالاخره به كلابى كه براش نقش جهنمُ داشت رسيد فكر اينكه عشقش توى اين جهنم لعنتى داشت زير يكى ديگه به فاك ميرفت بدتر با قلبش بازى ميكرد 
از لحظه اى كه وارد شده بود با چشماش دنبال لوهان ميكشت توى دلش التماس ميكرد مجبورش نكنِ زير يكى ببينتش...
بالاخره تونست لوهانُ پيدا كنِ پسرك ريز جثه اى كه لباساى فريبنده اى به تن داشت و سمت اتاقاى كلاب ميرفت سرعتشُ زياد كرد وقتى بهش رسيد يقه ى لباسشُ گرفتُ تكونش دادو فرياد كشيد
-چطورى تونستى لو چطورى رفتى زير اون مرتيكه احمق؟
لوهان بى تفاوت به فرياد سهون دستشُ روى مچش گذاشت تا از يقش فاصله بده همون طور با لحن سردش شروع كرد به حرف زدن
-بس كن سهون از داد و فريادات از اين اشك ريختنات خسته شدم
-د لعنتى ديگه كارى ازم برنمياد براى جلب توجه تو
لوهان ديگه صبرى براش نمونده بود اين بار داد كشيد
-احمق ببين من يه جنده لعنتيم توجه به فاك رفته من به درد تو نميخوره گورتُ گم كن
-باورم كن لو گذشتت برام مهم نيست من...
لوهان نذاشت سهون ادامه بده وسط حرفش پرويد
-سهون اين حرفاى قشنگ قشنگت رو من يكى تاثير نداره خب؟ اصلا ميدونى چىِ من يه معتاد به سكسم دوس دارم هر شب زير يكى به فاك برمُ اينجورى پول در بيارم برامم فرقى نداره دوست لعنتىِ تو باشه يا خود تو من همينم يه جنده
سهون همون لحظه بود كه كم اورد حرفاى لوهان سهونُ خورد كرده بود تا حالا شده بود براى عشقتون فرقى با بقيه نداشتِ باشيد؟
اين حس سهون بود لوهانى كه دنياى سهون بود براى سهون توى دنياش جايى نداشت
لوهان بعد از درست كردن يقش بدون توجه به سهونى كه خورد شده رو زمين افتاده بود سمت اتاق مورد نظرش رفت كه زمزمه اروم سهونُ شنيد
-يه روز اگه يادم افتادى عذاب وجدان نگير تقصير من بود كه اشتباهى عاشقت شدم وَ-لى پشيمون نيستم...
---
عدد هفت برا ما خيلى مقدسِ خيلى فكر كردم سر ايده سر كاپل تا اين شد نتيجش مطمئن نيستم ازش ولى خب تلاشمُ كردم...

Short stories Where stories live. Discover now