اون چیزی نگفت و وقتی اون پسر برگشت بهش گفت" از اون شراب صورتی برام بیار."
پسر از ما دور شد و از پشت بار یه بطری شراب قدیمی به دست آدام داد.اون دستم رو کشید تا دنبالش برم.ما از پله ها بالا رفتیم و آدام جلوی یکی از اتاقا ایستاد و در رو باز کرد و وارد شد منم پشت سرش وارد اتاق شدم.

تم کلی اتاق بنفش بود.رنگی که میدونم تحریک کننده ست.اما لعنتی من به تحریک بیشتری نیاز ندارم من از ظهر تا الان تو یه شکنجه ی واقعی هستم و اعصابم کاملا بخاطر اون محلول تحریک شدست.آدام روی تخت نشست و من کنار پاهاش روی زمین زانو زدم.اون مستقیم به چشمام نگاه کرد و گفت "خب لویی.فک کنم کارت رو بلد باشی نه؟"

میدونستم چی میخواد همونطور که نشسته بودم کفشا و جوراباش رو دراوردم و بعد از جام بلند شدم.اون باهام همکاری کرد تا لباساش رو دونه دونه دراوردم و بعد گفت "خب فک میکنی بتونی لباسات رو موقع رقصیدن دربیاری؟" و با دستش به میله ی گوشه ی اتاق اشاره کرد که من اصلا ندیده بودمش.

با اینکه اصلا دلم نمیخواست طولش بده ولی مجبور بودم راضی نگهش دارم تا بتونم دیکش رو داشته باشم وگرنه مجبور بودم این حس لعنتی رو تحمل کنم.

به طرف میله رفتم و همینطور که دور میله میچرخیدم لباسام رو دراوردم.من قبلا هم اینکارو برای ادام کرده بودم.میتونستم ببینم نگاهش رو باسنم خیره مونده پس بیشتر خودمو خم کردم و تحریکش کردم.دیکش کاملا قرمز و سفت شده بود.اون با دستش اشاره کرد که بسه و منم خوشحال به طرفش رفتم.

اون دقیقا روی لبه ی تخت نشست و سر بطری شراب رو باز کرد و بین پاهاش گرفت و گفت "هنوزم از این شراب میخوای بیبی؟"
لعنتی بوی اون شراب عالیه.معلومه که میخوام.البته اینجور که مشخصه قرار نیست به راحتی ازش بنوشم.
جواب دادم بله ارباب.

و بعد سرم رو زیر دیک آدام بردم و اون اروم شراب رو رو خودش خالی کرد شراب روی دیکش میریخت و من سعی میکردم از زیرش اونا رو بخورم.یه کم زیادی تحقیرامیز بود ولی اون لحظه برام مهم نبود.وقتی بطری رو از خودش دور کرد من دیکش رو تو دهنم بردم.

هیس بلندی از بین دندوناش کشید و موهام رو چنگ زد.به کارم ادامه دادم دیک خودمم درحال ترکیدن بود.ولی میدونستم اگر بهش دست بزنم عاقبت خوبی برام نداره.وقتی احساس کردم پاهای ادام درحال لرزیدنه دیکش رو بیرون اوردم و روی سرش رو لیس زدم.

قرمزی صورت آدام حتی تو نور کم اتاق هم مشخص بود و این یعنی من خیلی زود به خواسته م میرسم.اون منو کنار زد و کاندوم رو از کشوی تخت برداشت اما انگار پشیمون شد چون دوباره گذاشتش سرجاش و گفت
" امروز دلم میخواد بیرون ریختن کامم رو از سوراخ جرخوردت ببینم.."
من مشتاقانه بهش نگاه میکردم زیر دلم اینقد داغ بود که احساس میکردم دارم میسوزم!

اون با لحن خشنی دستور داد "روی زمین بخواب."
با خودم گفتم واااای نه لعنتی زمین واقعا سفت و سرده و فردا از کمردرد میمیرم.اما مجبور بودم اطاعت کنم.روی زمین دراز کشیدم و اون پاهامو با دستش گرفت و تا نزدیک سرم بالا اورد احساس کردم کمرم درحال شکستنه اما چیزی نگفتم.

اون دستام رو بالا برد و گفت "جرات نکن ازشون استفاده کنی."
و بعد دیکش رو روی سوراخم تنظیم کرد.ادام هیچوقت از لوب یا ژل یا از انگشتاش برای اماده کردن استفاده نمیکنه و این واقعا دردناکه.چشمام رو بستم و منتظر درد اولش شدم.اینقد ناگهانی و محکم واردم شد که کاملا پاره شدن عضلاتم رو حس کردم.

جیغ بلندی زدم و بعد با ضربه ی محکم ادام به خودم اومدم اون گفت "هیچ صدایی ازت نمیخوام بشنوم لویی."
اوه فاااک این واقعا مسخره ست.من درد دارم و احتیاج دارم ناله کنم تا حس دردم کم بشه.لعنتی حتی نمیتونم با دستم بهش چنگ بزنم.اون خیلی محکم و عمیق تلمبه میزد و هر لحظه حس گرمای زیر شکمم بیشتر میشد.

پریکامم درحال بیرون اومدن بود آدام متوجه ش شد و گفت" حق نداری تا من اجازه ندادم بیای."
بریده بریده جواب دادم:بله...ار..ارباب.
اون واقعا تند تلمبه میزد تمام بدنم زیرش از درد میلرزید و با هر ضربه آدام محکم تکون میخورد پوست کمرم بخاطر کشیده شدن روی زمین سفت خراشیده شده بود و میسوخت.ولی من بهش توجه نکردم.تمام حواسم رو روی دیکم جمع کرده بودم تا جلوی اومدنش رو بگیرم.و این واقعا سخت بود.

لبام رو محکم گاز میگرفتم تا ناله نکنم.اون چند تا ضربه ی دیگه زد و بعد خودش رو ازم بیرون کشید و گفت "بچرخ."
سریع چرخیدم و روی زانوهام قرار گرفتم با دستش سرم رو روی زمین خم کرد.خودم ارنجام رو خم کردم و سعی کردم دردم رو فراموش کنم.بعد از چند دقیقه حرکاتش تندتر و وحشیانه تر شد و من احساس داغی تو پشتم کردم.

دیکش رو ازم بیرون کشید و روی زمین نشست نفس نفس میزد.کاملا خارج شدن کامش رو از سوراخم حس میکردم.من هنوز نیومده بودم و درحال انفجار بودم.آدام دستش رو جلو اورد و روی دیکم گذاشت و عقب و جلو برد چند لحظه بعد دستش با کام من پوشیده شد.نفسم بالا نمیومد به پشت روی زمین دراز کشیدم تا بهتر بتونم نفس بکشم.

Force And Hate(L.S/BDSM)Where stories live. Discover now