#12

9.3K 712 293
                                    

نزدیک ساعت 7 با صدای در بیدار شدم زین داخل اتاق شد و لبخندی زد و گفت "سلام لویی.چقد دیر اومدی."
لبخندی زدم و با دستم اشاره کردم تا کنارم بشینه وقتی نشست خودش رو مثل همیشه تو بغلم ولو کرد و کنار گوشم رو لیسید و با اشاره به بطری های کنار تخت گفت" انگار برا امشب برنامه خاصی داری اره؟"

-نه همون برنامه قبلی
+یعنی رام کردن اون گربه ی وحشی
-دقیقا
+اون زیادی مغروره.کار سختیه
-میدونم و همین لذتش رو چند برابر میکنه زی

از بغلم بیرون اومد و گفت
"خب تو برای برنامه امشبت به انرژی احتیاج داری پس بیا بریم تا شارژت کنم."
خندیدم و اجازه دادم دستم رو دنبال خودش بکشه.دور میز شام کسی چیزی نگفت بعد از تموم شدن غذا گفتم "هری به زین کمک کن تا میز رو جمع کنه و بعد بیا به اتاق من."

خیال هری راحت شد وقتی گفتم اتاق من!احتمالا فک میکرد برای تنبیه اونو به اتاق بازی میبرم.
سرش رو تکون داد و من بهش اخم کردم.سریع گفت "چشم ارباب."

به اتاقم برگشتم و رفتم داخل حموم و سریع دوش گرفتم و بعد حوله ای دور کمرم بستم وقتی به اتاق برگشتم هری روی تخت نشسته بود اخم کردم و گفتم
" حق نداری روی تخت من بشینی.وقتی که با هم تنها هستیم باید دو زانو روی زمین نزدیک من بشینی."

-بله ارباب
-خوبه.
بدون توجه به هری که روی زانوهاش پایین تخت نشسته بود موهام رو با سشوار خشک کردم و حوله رو از دورم باز کردم و بعد روی تخت نشستم پاهام رو باز کردم و به هری نشون دادم که کجا باید بشینه اون با مکث جلو اومد و نشست

-خب هری تو دیشب یه قول به من دادی درسته؟
+بله ارباب
-و خب تو زیر قولت زدی درسته؟
+بله ارباب اما من متاسفم.من واقعا خسته ....
-بسه هری.اگر بتونی امشب برام جبرانش کنی از تنبیه ت میگذرم.

پاهام رو بیشتر باز کردم و گفتم
"شروع کن هری بهم نشون بده که چه دهن کثیفی داری."
جلوتر اومد و دیک نیمه سفتم رو تو دستش گرفت واقعا مشخص بود که هنوز از این کار متنفره اینو از نحوه ی دست گرفتن دیکم میتونستم حدس بزنم.سرش رو جلو اورد و سر دیکم رو لیس زد و بعد کم کم شروع کرد دیکم رو تو دهنش فرو برد.

اینقد دهنش داغ بود که واقعا کنترل خودم سخت بود.لبای صورتیش دور دیکم کش اومده بودن و واقعا منظره ی قشنگی درست کرده بود کل اون 1میلیون دلاری که بابتش دادم به دیدن همین صحنه میارزید دوباره گوشیم رو دراوردم و به هری گفتم "به من نگاه کن هز."

سرش رو بالا اورد و همینطور که دیکم رو تو دهنش داشت نگاهم کرد.سریع عکسی ازش گرفتم و بلند خندیدم.گوشی رو کنارم انداختم و سعی کردم خودم رو بیشتر تو دهنش فرو کنم مقاومت نکرد موهاش رو گرفتم تو دستم و سرش رو روی دیکم عقب و جلو بردم عق میزد و کم کم صورتش کبود شد اما اینقد اینکارو کردم تا بالاخره اومدم

آه بلندی کشیدم و سعی کردم نفس کشیدنم رو منظم کنم هری اینبار بدون هیچ حرفی کامم رو قورت داد هرچند مطمئن بودم خوشش نیومد اما بازم نشونه ی این بود که داره پیشرفت میکنه.پس لبخندی زدم و روی تخت دراز کشیدم و گفتم "بیا اینجا کنارم."

با تردید ازجاش بلند شد و روی تخت اومد.هنوز نفسم جا نیومده بود که هری خودش رو کنارم روی تخت انداخت و به سقف خیره شد.اخم کردم و گفتم
" بهت توصیه میکنم وقتایی که میگم بیا کنارم سریع بیای توبغلم چون تو بقیه وقتا درصورتی مجازی بیای روی تختم که قرار باشه به فاک بری یا دیکم رو تو دهنت داشته باشی."

هری خیره نگاه کرد وبعد از چند ثانیه اروم اومد تو بغلم و دراز کشید.موهاش بوی خیلی خوبی میدادن.دستم رو توشون بردم و نوازششون کردم.وقتی که کاملا سرحال شدم گفتم
"خب هری حالا میخوام که یاد بگیری چجوری وقتی دیک منو مک میزنی بخوابی."

هری ابروهاش رو بالا برد و متعجب نگاهم کرد شونه هاش رو گرفتم و به طرف پایین هل دادم و گفتم
"من عادت دارم موقع خواب دیکم جای گرمی باشه پس بکنش تو دهنت و سعی کن گرم نگهش داری."

چشمای هری از این گشادتر نمیشدن احساس کردم دندوناش رو روی هم فشار داد و پره های بینیش ازشدت عصبانیت تکون میخوردن با این که ناراضی بود ولی چیزی نگفت من دراز کشیدم و گفتم" اول برو لامپ رو خاموش کن و بعد بیا."
برق رو خاموش کرد و برگشت روی تخت.

اروم دیکم رو تو دستش گرفت و سرش رو گذاشت تو دهنش و مثل ابنبات شروع به مکیدن کرد.دیکم شل بود اما بعد از چند لحظه کم کم سفت شدنم رو حس کردم نمیخواستم دوباره بیام پس گفتم
"خوبه خوبه حالا یواشش کن قرار نیست دوباره کامم تو دهنت بریزه."

اون همونطور که دیکم تو دهنش بود اروم سرش رو روی رونم گذاشت و با ریتم واقعا یواشی شروع به مکیدن کرد دقیقا مثل بچه گربه ای که پستونک شیر تو دهنش باشه.لذت وجودم رو گرفت و اروم خواب رفتم.

صبح با نور افتاب که از پنجره میومد تو بیدار شدم و یاد دیشب افتادم به پایین پام نگاه کردم دیکم هنوز تو دهن نیمه باز هری بود اون خواب بود خدایا این صحنه مورد علاقه منه سریع گوشیم رو برداشتم و یه عکس از این صحنه گرفتم.به زودی گوشیم پر از عکسای اینجوری میشه.و چی بهتر از این.

تکون خوردم و هری اروم چشماش رو باز کرد چند لحظه طول کشید تا موقعیتش رو فهمید با چشماش ازم سوال کرد و منم سرم رو براش تکون دادم و بعد اون دیکم رو ول کرد اب دهنش از دیکم تا لبش کش اومد و وااای چقد این سکسیه!

بهش گفتم "صبح بخیر هزا.شب خوبی داشتی؟"
نگاه با نفرتی به من کرد و گفت "بله ارباب."
پوزخندی زدم و گفتم "خوبه چون از این به بعد قراره شبا همینجوری بخوابی."

Force And Hate(L.S/BDSM)Where stories live. Discover now