Chapter 30

3.2K 394 224
                                    

دید هری:

+حال پدرت چطوره؟!

من به نایل میگم همونطور که لیوان قهوه رو به دستش میدم.

_الان خیلی بهتره ، فردا مرخص میشه.

نایل با یه لبخند کوچیک ، لیوان قهوه رو از دستم می‌گیره.

_ممنون که اون روز اونجا بودی.

اون ادامه میده.

+همیشه هستم.

میگم و دستم رو روی شونه ی نایل میذارم. بهم لبخند می‌زنه و سرش و تکون میده.

+خب پس تا تو قهوه ات رو میخوری من میرم حاضر شم که بریم.

سرش و تکون میده ، فنجون رو سمت دهنش میبره و یکمی از اون رو مینوشه.

از پله ها بالا میرم و وارد اتاقم میشم. یک شلوار جین مشکی ، یک پیرهن سرمه ای می‌پوشم ، یکم استین هاشو تا میکنم ، بوت های مشکیم رو می‌پوشم. عطر می‌زنم و از اتاق خارج میشم.

وقتی از پله ها پایین میام ، نایل و می‌بینم که اماده ی رفتنه. دستم روی شونش میذارم و با همدیگه از خونه خارج میشیم. سوار ماشین میشیم ، روشنش میکنم و به سمت شرکت حرکت میکنیم.

...............

+اشلی به جک بگو بیاد اتاقم.

من قبل از وارد شدن به اتاقم میگم و بعد به سمت میزم میرم. قبل از این که روی صندلی بشینم گوشیم رو از توی جیبم برمیدارم و روی میز میذارم. چند دقیقه میگذره و بعد صدای در میاد.

+بیا تو.

من میگم و چند لحظه بعد جک وارد اتاقم میشه ، با دستم اشاره میکنم که روی صندلی بشینه.

_چیزی شده اقای استایلز؟!

+نه... نه چیز خاصی نیست. فقط می‌خواستم بگم تونستی یه طراح لباس دیگه هم پیدا کنی؟! من واقعا به طرح های بیشتری نیاز دارم و فکر میکنم باید واسه اینکار یه فرد جدید و ماهر رو استخدام کنیم.

_اوه البته. من دنبالشم ، فعلا یه شخصی رو در نظر دارم اما باید تحقیقات بیشتری کنم ، وقتی انجام شد حتما برای مصاحبه می‌فرستم پیشتون.

اون توضیح میده و منم در جواب سرم و چندبار تموم میدم.

+خوبه. ممنون.

لبخند میزنم.

_کار دیگه ای نیست؟!

+نه جک ، میتونی بری!

من میگم و اون از جاش بلند میشه و چند لحظه بعد از اتاقم خارج میشه.

طولی نمیکشه که اشلی همراه با یه فنجون قهوه وارد اتاقم میشم. ازش تشکر میکنم و اون هم از اتاقم خارج میشه. صندلیم رو به میز نزدیک تر میکنم و روی کارهام تمرکز میکنم.

Change (L.S)Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora