میخوام این چپتر رو تقدیم کنم به Mahi_tala.💞
مرسی برای کامنت های خوبت.💝
کلی انرژی بهم میدی😘
امیدوارم این چپتر رو دوست داشته باشی💙
دید لویی:
+تو چی؟
_دوستت دارم.
هری میگه و من با چشم های گرد شده بهش نگاه میکنم.
من درست شنیدم؟ اون به من گفت که دوستم داره؟
با صدای زنگ خونه ، هری از جاش بلند میشه تا در رو باز کنه.
کی میتونه باشه؟
از اتاقم خارج میشم و دنبال هری میرم.
+کیه؟
_کتی.... اومد ه آشپزخونه رو تمیز کنه.
هری میگه و دستشو پشت گردنش میکشه.
سرمو تکون میدم و چیزی نمیگم.
هنوز از اتفاقی که افتاده شوکه ام. فکر نمی کردم رابطه من با هری به دوستی برسه و هیچ وقت فکر نمی کردم یه روز اون من و به عنوان دوستش ، دوست داشته باشه.
فقط اون؟ خودت چی؟
این و ناخودآگاهم اضافه می کنه و من نادیدش میگیرم.
چند لحظه بعد ، یه دختر حدودا ۲۵ ساله ، با موهای مشکی و چشم های آبی وارد خونه میشه. اون به عنوان یه خدمتکار خوشگله؟
هری به سمتش میره.
_سلام کتی. متاسفم که روز تعطیل مجبور شدی بیای.
_اوه. مشکلی نیست هری.
میگه و لبخند میزنه.
به من نگاه می کنه و بعد به هری.
_معرفی نمیکنی؟
چطوری یه خدمتکار انقدر باهاش صمیمیه؟
+اوه البته. یکی از دوستام و همکارم لویی.
هری میگه و بعد کتی به سمتم میاد و دستشو به طرفم دراز می کنه.
خب در شرایط عادی من قطعا به یه خدمتکار دست نمیدم ، چون اون کی باشه که من این کارو کنم؟ ولی با وجود کسی که کنارم ایستاده و از همین الان داره واسم چشم ، ابرو میره و از اونجایی که من حوصله ی دعوا کردن باهاش رو ندارم ، دستمو دراز میکنم و بهش دست میدم.
_خوشبختم.
اون میگه و من سرمو تکون میدم.
_خب هری ، من میرم کارمو شروع کنم.
کتی به هری میگه.
هری بهش لبخند میزنه و سرش و تکون میده.
_کمک خواستی صدام کن.
هری بعد از این که کتی وارد اشپزخونه شد اضافه می کنه.
YOU ARE READING
Change (L.S)
Fanfictionیه نفر که باعث میشه زندگیت تغییر کنه... . . . همونیه که تو رو عاشق خودش کرده...