chapter30

375 73 9
                                    

از دید آرابلا
اگه بی گناهیم ثابت نشه زندگیم چی میشه؟اگه بی گناه شناخته نشم خیلی چیزا رو از دست می دم.
خانواده ی میلر ومخصوصاوالری، کارمو،آبرومو،اعتماد پدرمو،شانسم برای رسیدن به رویاهام!

این ی کابوسه!خیلی غیرواقعی بنظر میرسه.این همه مشکل و اتفاقای عجیب تو یکی دو ماه؟

_ میدونی،انتخاب خیلی سخت نیس!

صدای زین باعث شد قطار افکارم بهم بریزه و به خودم بیام.منویی رو که معلوم نیس چند وقته دستمه پایین آوردم و نگاهمو روی زین تنظیم کردم.

_ چی؟

با گنگی پرسیدم.

_ آرابلا محض رضای خدا!ما نیم ساعته که اومدیم این تاکو فروشی و تو تمام این مدت به منویی زل زده بودی که فقط از توش می تونی ی چرت انتخاب کنی،تاکو!

اون با آزردگی اینو گفت و به من خیره شد.

_ باشه!باشه!اممم

منو رو دوباره جلوی صورتم گرفتم و صدای زینو شنیدم که زیرلب ناله کرد

_ فاک!دوباره نه!

نگاهم بین اسما چرخید.زین راس می گفت اینجا چند مدل تاکو داره ولی همشون تقریبا یکین!

_ من ی شماره ی هفت می خوام!

اینو گفتم و منو رو از صورتم دور کردم.

_ خوبه!من میرم سفارش بدم!

بلند شد و به سمت پیشخون رفت.
بهش خیره شدم و بدون ترس از دیده شدن نگاش کردم.با قدمای کوتاه به سمت پیشخون رفت و بهش تکیه داد.از تکون خوردن فکش فهمیدم داره حرف میزنه. استخون فکش به نظر خیلی محکم میاد.جوری که به صورتش شکل داده و ی جورایی باعث شده صورتش ی جذابیت خاصی داشته باشه تحسین برانگیزه.

یا شونه های کشیده و قد بلندش.اون هیکلش خیلی روفرمه.چه ورزشی می کنه؟

وقتی داشتیم بیست سوالی بازی می کردیم گفت سوارکاری ورزش مورد علاقشه ولی به نظرم اون بدنسازی هم کار می کنه.

_ هی بلوندی جای اشتباه نشستی!

سرمو برگردوندم و با تعجب به پسری که این حرفو زد نگاه کردم.اونا ی گروه بودن و تا جایی که من می بینم پنج نفرن.سه تا پسر و دوتا دختر و همشون بیست و خورده ای به نظر میومدن.

پسری که اینو گفت موهای لخت سیاه و چشم های باریکی داشت.اون ی جورایی منو یاد اسنیپ می ندازه!

_ منظورت چیه؟

اخم کردم و اینو پرسیدم.

_ اینجا میز ماس!

اون داره شوخی می کنه!مثل بچه های دبیرستانی رفتار می کنه!

_ وقتی می خواستم بشینم کسی اینو بهم نگفت.

دبیرستان باعث میشه یاد بگیری چه جوری با این احمقا کنار بیای.
انتظار نداشتن من اینو بگم و از نگاهاشون معلوم بود که فکر می کردن من احمقم که تنهایی شروع کردم به بحث با اونا.

_ برای خودت شر درس نکن!

پسر کناریش که موهای بلند و چشمای آبی تیره داشت گفت.

_ چی شده؟

صدای زین باعث شد توجه همه به اون جلب بشه.چشمای زین بین ما می چرخید و اخم کرده بود.
تا دهنم رو باز کردم پسر مو مشکی حرفم رو قطع کرد.

_ تو دوست پسرشی؟

زین مکث کرد.

_ آره!

با تعجب بهش خیره شدم ولی اون به من نگاه نمی کرد.

_ خوبه!پس بلوندی رو از روی میز ما بلند گن قبل از این که به ضررش تموم بشه!

_ میز تو!؟

زین با کنایه ابروهاشو بالا انداخت.

_ آره!حالا برید ما کار داریم.

پسر سوم که یکی از دخترا بغلش بود،اینو گفت.اون بور بود با چشمای قهوه ای.
زین اومد سمت صندلی و کنارم نشست.

_ چه بد!چون ما قرار نیس جایی بریم!

اتفاقای بعدی خیلی سریع افتادن.
پسر بور با عصبانیت به سمت زین هجوم آورد و می خواست پرتش کنه زمین که زین سریع تر عکس العمل نشون داد و من تا چند ثانیه بعد نفهمیدم که اون چی کار کرد.
اون با سینی که روی میز بود محکم کوبونده بود تو صورت پسره!

_ فرد!

دختری که قبلا بغلش بود اینو داد زد و به سمت اون پسر دوید و کنارش نشست.
اون صورتشو گرفته بود و به خودش می پیچید.

_ احمق!تو چی کار کردی؟

پسر چشم آبی با عصبانیت به سمت زین اومد که زین دوباره سینی رو بالا گرفت و با شتاب به شکم اون کوبوند.
اون چند ثانیه خم شد و به خودش پیچید و بعد خودشو روی صندلی انداخت.

_ می خوای بعدی باشی؟

زین به اون پسر مومشکی گفت.
اون برخلاف انتظار خندید و دست زد!

_ آفرین... اسمت چیه؟

_ مارتین!

زین به دروغ اینو گفت.

_ مارتین

اون پسر جوری اینو گفت انگار که داشت مزه ی اسمو می چشید.

_ مارتین من ازت خوشم اومد!

زین ی نیشخند زد و بهش خیره شد.تازه متوجه اطرافم شدم که مردم خیلی کم تر شده بودن!
عموما هم با عجله داشتن غذاهاشونو جمع می کردن تا برن.

_ بیا ی مسابقه بذاریم.

زین به نظر میمومد توجهش جلب شده.

_ می شنوم.

_ شما با من میاید ویلام.هر کدوم ی ماشین مسابقه برمیداریم و ی مسیر مشخصی رو میرونیم.و همونطور که میدونی هر کی زودتر رسید برندس.

_ جایزه ی برنده چیه؟

_ اوو پسر گفته بودم ازت خوشم میاد؟

اون با ی نیشخند گفت و از قیافه ی دوستاش معلوم بود که اصلا از وضعیت موجود خوشال نیستن.

_ اگه تو بردی ماشین برای تو به علاوه ی همه ی چیزای توش!و اگه من بردم...

مکث کرد

_ بلوندی باید امشب پیش من باشه!

Hurricane{Z.M}Where stories live. Discover now