chapter6

414 74 2
                                    

می دونید آشپزی کردن برای من مثل ی امتحان سخت می مونه.وقتی جلوی گاز وایمیسم و به ظروف و مواد خالی نگاه می کنم استرس میگیرم.درست مثل وقتی که برگه ی سفید امتحان رو میبینم.احساس می کنم هیچی بلد نیستم و هیچی جای خودش نیست اما به محض اینکه چاقو رو دستم میگیرم یا گاز رو روشن می کنم و شعله های آتیش دلبرانه زیر تابه شروع به رقصیدن میکنن همه چی رو از ذهنم پاک می کنم.انگار فقط من می مونم و ی غذای نپخته که مثل ی بوم نقاشی سفید منتظره من با ادویه هام بهش طعم و رنگ و زندگی بدم.الان هم جلوی میز آشپزخونه وایسادم و حس خیلی بدی دارم .من همیشه آرزو داشتم تو این رستوران کار کنم.از وقتی فهمیدم آشپزی بهم هویت و اعتماد بنفس میده آرزو داشتم تو این رستوران کار کنم اما الان دوست دارم فرار کنم.برم خونمون و زیر پتوم قایم شم.ی ضربه به پهلوم باعث شد بیش از حد معمول واکنش نشون بدم و چند قدم اون طرف تر بپرم.به پسر کناریم نگاه کردم.ی پسر با موهای بور و چشم های سیاه که بهش میخورد بیست و خورده ای باشه.با احتیاط نگام کرد و گفت:
_هی!ترسوندمت؟
ی خنده از روی اضطراب کردم،موهامو پشت گوشم گذاشتم و گفتم:
_ی جورایی!
خودم از صدای خودم تعجب کردم.خیلی گرفته و لرزون بود.اون پسر یکی از ابروهاشو بالا داد و گفت:
_خوبی؟
گلوم به شدت خشک بود.آب دهنمو قورت دادم و گفتم:
_آره خوبم!
اونم سرشو به علامت تاکید تکون داد و گفت:
_آها.منم ی اسب تک شاخم!
ی صدای زنونه از پشتم گفت:
_خفه شو مارتین!ولش کن!
صاحب صدا ی زن با مو و چشم مشکی بود.اون پسر که اسمش مارتین بود با بازیگوشی چشماشو چرخوند و گفت:
_هی!من فقط میخوام کمکش کنم!اون مثل دیوونه ها نیم ساعته داره به جلوش نگا میکنه!
اون دختر سرخ شد و با حرص گفت:
_مارتین!تو واقعا بی ادبی!تو نمی_
پسر بور حرفشو قطع کرد و گفت:
_چیه؟نکنه می خوای به مامان بگی !_بعد صداشو به طرز مسخره ای زنونه کرد و ادامه داد:
_مامان!مامان!مارتین یکی از حرفای رده 3 رو زد!
من با کنجکاوی پرسیدم:
_رده ی 3چیه؟
مارتین به من نگاه کرد و گفت:
_این طبقه بندی مامانمون برای فشاس.ی چیزی مثل دیوونه رده ی 3 محسوب میشه،فشایی مث بیشعور و الاغ رده ی 2ان و ی چیزی مثل ک_
_مارتین خفه شو!
اون دختر مو مشکی از خجالت سرخ شده بود.من با تعجب پرسیدم:
_شما خواهر برادرید؟
هر دو با هم گفتن:
_دو قلوییم!
من نگاهم ناباورانه بین اونا چرخید.اونا هیچ شباهتی بهم نداشتن!اونا دوقلوهای خیلی غیرهمسان بودن!مارتین پرید روی میز آشپزخونه و گفت:
_می دونم،می دونم._ی مکث کرد و ادامه داد_من خشگل ترم!
اون دختر مومشکی دوباره قرمز شو و تا خواست جواب برادر دوقلوشو بده مارتین گفت:
_روز اولته؟
دوباره وضعیتم یادم اومد و استرس عجیبی گرفتم.
_آره!روز اولمه!
اون متفکرانه گفت:
_نگران نباش!منم روز اول همینجوری بودم._بعد ی لبخند موزیانه زد و ادامه داد:
_اوو!من روز اول به جای شکر تو غذا نمک ریختم!
خندیدم و پرسیدم:
_اخراج شدی؟
اون ناباورانه نگام کرد و گفت:
_هیچ کس نمی تونه مارتین کلی مکی رو اخراج کنه!استعفا دادم!
دوباره خندیدم و به دور و اطرافم نگاه کردم و اینجا بود که دوباره استرس دل و رودمو بهم پیچوند.اون راست میگفت من اصلا حواسم به دور و اطرافم نبوده!وقتی من اومدم اینجا فقط2،3نفر بودن،اما الان تقریبا آشپزخونه پره!بیش تر این افراد رو روز مصاحبه دیدم به همین خاطر برام آشنان.خواهر مارتین مشغول صحبت با ی زن مو مشکی با پوست خیلی شفاف شده بود.آشپزخونه خیلی بزرگه.ی میز اپنی دراز وسط آشپزخونه بود_البته سمت راست میز هنوز ی عالمه جای خالی بود._که اجاق های پیشرفته با فاصله های تقریبا 2 متر از هم روش نصب شده بودن و ی عالمه تابه و قابلمه بالای بخش وسط میز بود.بخش وسط پر از ادویه بود و جلوی هرکس ادویه های مورد نیازش بودن.
_تو خیلی تو هپروت میری!
به مارتین نگاه کردم که جلوم دست به سینه رو میز نشسته بود و با ابروهای بالا رفته بهم نگاه میکرد.پوفی کشیدم وگفتم:
_میدونم!وقتی مضطربم اینجوری مشیشم.
همون لحظه در آشپزخونه باز شد و سر آشپز داخل شد.مارتین سریع از رو میز پرید پایین.اون با همون اعتماد بنفس همیشگیش به همه نگاه کرد و گفت:
_امروز اولین روز کاری ما با همه.تا چند دقیقه ی دیگه اولین مشتریمون که میز رزرو کرده میرسه.من انتظار دارم هر کاری که از شما می خوام رو انجام بدید و هیچ مشتری نباید ناراضی از این رستوران بیرون بره.من هیچ بهونه ای رو قبول نخواهم کرد.هر کس که نمی تونه همین الان استعفا بده.ی نیشخند زد و ادامه داد:
_چون اگه من از کسی راضی نباشم اخراج بهترین لطفم خواهد بود.
همه جا ساکت بود و هیچ کس از جاش تکون نخورد.همون لحظه ی گارسون زنگ روی میز جلوی در آشپزخونه رو زد و با خوشالی گفت:
_ی کروکت فرانسوی برای میز شماره ی 7.
و صدای اولین جرقه ی آتیش تو رستوران بلند شد.

Hurricane{Z.M}Where stories live. Discover now