_ و یه چیز دیگه , 'تو رقت انگیزی هری!'

در و با صدا میکوبه و میره...

واسه همیشه میره و من روی زانوهام میفتم.

'اون.. به من.. گفت ... من رق_ت ان_گی_زم ! آخرین حرفی ... که زد این بود که من...'

با صدای بلند گریه میکنم

'ربکای من... اون من و برای همیشه ترک کرد!'

پایان فلش بک.

هجوم خاطرات گذشته ، لحظه های خوب و بدمون باعث میشه فریاد بزنم +نهههههه!

میگم و سرمو تو دستام میگیرم ، اشکام پایین میریزن.

بعد از چند دقیقه به خودم میام.

نه نباید اینکارو با خودم کنم. اون هری سه سال پیش مرده و الان من یه هری جدیدم. هری ای که ربکایی رو نمیشناسه ، هری ای که ربکایی تو زندگیش وجود نداشته!

آره من یه هری جدیدم!

به چشمام تو آینه نگاه میکنم ، قرمز شدن! به صورتم آب میزنم و موهامو دوباره حالت میدم تا قیافم داغون بنظر نرسه. خوشحالم که کسی دستشویی نبوده و البته موسیقی ای که داره پخش میشه هم کمک خوبی بوده! قیافه جدی به خودم میگیرم.

'من هری استایلزم! هری جدید!'

با خودم تکرار میکنم. نفس عمیقی میکشم و از دستشویی خارج ‌میشم.

به مهمونی برمیگردم و به اطرافم نگاه میکنم ، اون رفته! احتمالا چون فهمیده یکی از رییس های شرکت منم. خب ، رفته که رفته! دیگه برام مهم نیست چون من که اونو نمیشناسم مگه نه؟!

_Oi oi

صدایی که از پشت سرم میاد باعث میشه رومو برگردونم و البته کی میتونه باشه جز لویی؟

+سلام

با لحن ساده ای میگم .

بهم چشم غره میره. باز چیکار کردم؟!

_این همه مدت کجا بودی؟!

+دستشویی؟؟

بیشتر با حالت سوالی میگم.
به اون چه ربطی داره که من کجا بودم؟ مهم اینکه تو مراسم هستم.

_دستشویی؟ دقیقا داشتی چیکار میکردی؟

اون ازم میخواد که بگم داشتم تو دستشویی چیکار میکردم؟

+ خب میدونی کاری که همه میکنن میری تو دستشویی شلوارتو میکشی پایین شورتت رو هم همینطور و بعد جیش میکنی ، اگرم جیش نبود خب پس....

_فقط خفه شو استایلز!!

میگه و با یه قیافه ای نگام میکنه.‌

قیافش بهم میگه که چندشش شده؟ خب مگه چیه؟ اون جیش نمیکنه؟!

با هم به اون طرف سالن میریم و مشغول سلام کردن به مهمونا میشیم.

Change (L.S)Where stories live. Discover now