part 24

283 40 66
                                    

مدتی میشد که چشم هاش رو باز کرده بود.
تا می‌تونست عطر گردن پسر رو داخل ریه هاش فرستاده بود‌..

به تک تک اجزای بی نقص صورتش نگاه کرد. میدونست جونگکوک بیداره اما برای باز کردن چشم هاش و دیدن اون کهکشان تقلایی نکرد.
میون تار های موهای سیاهش نفس عمیقی کشید و بوسه نرمی اونجا گذاشت.

با صدای بارونی که شدید تر از قبل شده بود، ملحفه رو کنار زد و از روی تخت بلند شد. به سمت پنجره رفت و پرده کرمی رنگ رو کشید و قطره های درشت بارون که به شیشه برخورد میکردن رو تماشا کرد.

با دیدن بسته سیگاری که روی میز کنار پنجره بود‌، لبخندی زد. نخ سیگاری برداشت و با فندک روشنش کرد. از سیگارش کام گرفت و چشم هاش روی قطره هایی که روی شیشه سر میخوردن ثابت موند.

جونگکوک روی تخت دراز کشیده بود و چشم هاش تهیونگ رو با بالا تنه لخت دنبال میکرد که با چشم های درشت شده روی تخت نیم خیز شد.

_ تو...سیگار میکشی؟

تهیونگ نگاهش رو به جونگکوک و با خونسردی جواب داد

_ اره

جونگکوک همونطور که قصد نداشت چشم هاش رو به حالت عادی برگردونه، گفت

_ پس..چرا هیچوقت ندیدم بکشی!؟

تهیونگ به دیوار تکیه داد و کام دیگه ای گرفت

_ چون تو شرکت نمیکشم

جونگکوک چند ثانیه به تهیونگ که چشم های نافذش رو بهش دوخته بود نگاه کرد.

_ و جیمین برات اینو گذاشته بود اینجا؟

تهیونگ لبخند کمرنگی‌ زد و جواب داد

_ اره..اون اکثر اوقات کاری انجام نمیده ولی اگه بده، کم و کسر نمیزاره

جونگکوک سکوت کرد و تهیونگ با لبخند ادامه داد

_ بدت میاد اگه سیگار بکشم؟

_ نه...فقط انتظار نداشتم

تهیونگ سری تکون داد و لبخند کجی زد

_ چون هنوز کامل همو کشف نکردیم..مثلا منم نمیدونستم دوست پسر خجالتیم توی تخت یه روی دیگه داره!

جونگکوک کمی‌ قرمز شد اما با غمی که به قلبش هجوم آورده بود جواب داد

_ خیلی چیزا رو نمیدونی کیم تهیونگ..

تهیونگ ته مونده سیگارش رو توی جاسیگاری انداخت و به سمت جونگکوک رفت. کنارش لبه تخت نشست و به‌صورت‌ دوست داشتنی و کیوت دوست پسرش نگاه کرد.

_ هیچی پنهون نمیمونه جونگکوکا..من کشفت میکنم

جونگکوک پوزخند غمگینی زد.

_ اگه چیز خوبی پیدا نکنی چی؟

تهیونگ تره مو های جونگکوک رو نوازش وار کنار زد و با صدای آروم تری گفت

cloudy seoulOnde as histórias ganham vida. Descobre agora