part 15

277 50 25
                                    

با شنیدن صدای گوشخراش زنگ هشدار، اخماش رو تو هم برد و با چشم هایی که قصد باز شدن نداشتن، صدای گوشیش رو قطع کرد.
سعی کرد دوباره بخوابه اما خوابش پریده بود.

دستی به صورتش کشید و کم‌کم چشم هاش رو باز کرد. سردرد بدی داشت. بلند شد و اهمیتی به درد دست و بدنش نداد و به سمت آشپزخونه رفت.
مقداری آب یخ از پارچ آب توی لیوان ریخت و نوشید.
با سرد بودن آب، بیشتر سرش درد گرفت و روی صندلی نشست.

*فلش بک-شب قبل

چون یونگی زودتر رفته بود، باید تاکسی میگرفت.کمی به اطراف نگاه کرد. جاده خالی بود و جز ماشین تهیونگ که امروز بیرون پارک شده بود، ماشین دیگه ای اونجا نبود.
مثل دفعه قبل فقط اون دو بودن که تا این وقت شب توی شرکت مونده بودن. چند ثانیه‌ ای به حرف های امروز تهیونگ فکر کرد اما با شنیدن صدای کفش های پاشنه بلند، سر برگردوند.

دیدن اون دو کنار هم قلبش رو مچاله کرد. یونا دستش رو دور بازوی تهیونگ حلقه کرده بود و به سمت ماشین میرفتن.
تا رسیدن به در ماشين سرش روی شونه تهیونگ بود و مست به نظر میرسید.

تهیونگ بعد از باز کردن در برای یونا، نگاه کوتاهی به چشم های جونگکوک انداخت.
نگاهی که غمش کمتر از چشم های جونگکوک بود..
و در نهایت بدون گفتن کلمه ای سوار ماشین شد و رفت.

غم توی دلش سنگینی میکرد اما چشم هاش برای باریدن خیلی خسته بود.
نفس عمیقی کشید و اسنپ گرفت.
حالا باید به این رفتار تهیونگ عادت میکرد..
خودش این رو انتخاب کرده بود.

*پایان فلش بک
.

.
.

با صدای نوتیف پیام نگاهی به گوشیش انداخت. همونطور که حدس میزد جونگکوک بود.
چند دقیقه ای میشد که‌ بیدار شده بود و به جیمین که مثل فرشته ها خوابیده بود نگاه میکرد.
دلش نیومد بیدارش کنه. به آرومی بوسه ای میان موهاش گذاشت و از روی تخت بلند شد.

از پله ها پایین رفت و به آشپزخونه رسید. صبحونه رو آماده کرد تا دیر نشده به شرکت برسه.
.
.

تلفن رو برداشت تا از منشی بخواد طرح ویرایش شده رو برای تهوینگ ببره اما نظرش عوض شد.
با خودش فکر کرد بهتره خودش بره تا تهیونگ فکر نکنه هنوز سو تفاهمی بینشون هست.
کتش رو صاف کرد به سمت اتاقش قدم برداشت.
تقی به در زد و وارد شد. تهیونگ هم طبق معمول نگاهی ننداخته بود تا ببینه کی وارد شده.

برگه رو روی میز گذاشت و با صدای محکمی که بغض و غمی توش پیدا نبود گفت

_ ویرایشش کردم رئیس

تهیونگ بدون تکون دادن سرش، چشم هاش رو به سمت جونگکوک بالا آورد و سعی کرد خودش هم نقطه ضعفی از خودش نشون نده.
مدت طولانی به طرح نگاه کرد و سری تکون داد

cloudy seoulWhere stories live. Discover now