part 11

320 40 49
                                    

نیمی از راه رو در سکوت توی ماشین گذروندن و صدای قلب بی قرارشون، تنها موزیکی بود که شنیده میشد.
با رسیدن به خونه جیمین، نگاه کوتاهی به همدیگه کردن.
جو بینشون معذب تر از همیشه شده بود.
جیمین باید زودتر خداحافظی میکرد و میرفت اما قلبش همراهیش نمیکرد..

یونگی عزمش‌‌ رو جزم‌ کرد و به چشم های جیمین نگاه کرد.

_...ممنون که امروز اومدی

نگاهش رو به یونگی داد و لبخند کوتاهی زد.
یونگی که تا به حال داشت بین دعوای مغز و قلبش نابود میشد، با تردید کمی‌‌ به سمت جیمین متمایل شد.
دستش رو با ترس و تردید به سمت صورتش برد.
ترس از اینکه پس‌ زده بشه..
با گرفتن چونش، صورتش رو کامل به سمت خودش برگردوند.

قلب جیمین رسوندن اکسیژن به ماهیچه هاش رو فراموش کرده بود و خودخواهانه برای اون مرد میتپید..
دست و پاش شل شد و بدون هیچ حرکتی‌ شاهد این بود که یونگی‌ بهش نزدیکتر میشد.

یونگی فاصله لب هاشون‌ رو تا حد امکان کم‌ کرد.
سرش رو کج کرد و به آرومی لب های هلویی جیمین رو میون لب هاش کشید.

همونطور که حدس میزد، شیرین و خواستنی بود..
با همین بوسه کوتاهی که روی لب هاش کاشته بود، تشنه تر شده بود.
مدت کمی توی همون حالت موند و وقتی هیچ‌ جوابی از جیمین ندید، ازش فاصله گرفت.
قلب خودش هم نامنظم‌ میزد.

جیمین اما انگار که چیزی از دنیای اطرافش نمیفهمید، مثل مجسمه به یونگی زل زده بود.
چند ثانیه صدای ضربان قلبش رو به گوش مرد رسوند و بعد انگار که تازه یادش افتاده باشه چقدر مشتاق اون لب ها بوده، جلو رفت و لب هاش رو روی لب های مرد کوبوند.

یونگی نفس حبس‌ شدش رو بیرون داد و با حس قشنگی که ته قلبش رو قلقلک میداد، جیمین‌ رو بوسید.
زبونی روی لبش کشید و با ادغام زبون های داغشون، با ولع بیشتری به بوسیدنش ادامه داد.

تنها برای اینکه بهتر اون رو ببوسه، کمی‌ سرش رو عقب برد تا به جهت مخالف خمش کنه‌ اما با حس‌‌ دست های جیمین دور گردنش که تمایلی به قطع کردن بوسشون نداشت، لبخند کوچیکی زد.

لبخندی که جیمین بخاطر لغزیدن لب هاشون روی هم متوجهش شد.
انگشت شستش رو نوازش وار به گونه نرم‌ و رنگ گرفته جیمین کشید و بدون نفس گرفتن‌ از طعم هلویی اون لب ها لذت برد.

با آخرین‌ مکی که از لبش گرفت، دست هاش رو کامل دور گردنش حلقه کرد و به تبعه از یونگی پیشونی اش رو به پیشونی‌ یونگی تکیه داد.
حالا صدای نفس های نامنظمشون بود که ماشین‌‌ رو پر کرده بود.
چی‌ میتونست برای یونگی شیرین تر از لب های جیمین و برای جیمین خواستی تر از تصاحب قلب یونگی باشه؟

.

.
.

توی جلسه بودن که منشی با عجله وارد شد.

cloudy seoulWhere stories live. Discover now