part 9

275 40 38
                                    

_ پس دیگه مشکلی نیست؟

_ نه حلش کردم

تهیونگ جواب داد.

_ هوم..خوبه

_ تو چیکارا میکنی؟حوصلت سر نمیره اینجا؟

جیمین لبخندی زد.

_ نه زیاد

تهیونگ چشم هاش رو ریز کرد.

_ نه زیاد؟دلیل اون لبخند کیه جیمین شی؟

پاش رو روی پای دیگش و اسپرسوش رو‌‌ روی میز گذاشت.

_ هیچکس

_ میدونم سرت با یونگی گرمه

جیمین‌ اما انکار کرد.

_ نه

بعد کمی‌ متعجب شد.

_ تو از کجا میدونی؟!

_ من‌ نمیدونستم..فقط حدس زده بودم که الان مطمئنم کردی

جیمین پوفی کشید و به دیوار اتاق تهیونگ زل زد.

_ با هم کنار میایم..منم که تنهام برای همین گزینه بدی برای سرگرمی‌ نیست

تهیونگ ابرویی بالا انداخت و گوشه لبش کش رفت

_ عه؟گزینه بدی نیست؟ یا بهترین گزینست؟

جیمین اخمی کرد.

_ یعنی چی؟

تهیونگ لبخندی زد و بیشتر از این اذیتش نکرد.

_ منظورم اینه گزینه خوبیه..میخواستم..

با صدای در حرفش رو نمیه گذاشت.

_ بیا تو

جونگکوک با یه سری برگه وارد شد.

_ مم..رئیس اگه کار دارین بعدا میام

_ نه بیا منو جیمین خیلی وقته داریم حرف میزنیم

جونگکوک سلامی به جیمین کرد و جیمین هم‌ سری تکون داد. برگه ها رو روی میز گذاشت.

_ اینا طرح نهایین..فقط درمورد حمام و سرویس بهداشتی دو تا ایده داریم برای همین سومین و بقیه کارمندا پیشنهاد دادن یه جلسه بزارین و اینکه یه نگاهی بهش بندازین اگه مشکلی هست دوباره آماده کنم چون قراره از همینا کپی بگیریم

تهیونگ‌ بدون اینکه نگاهش رو از جونگکوک برداره، برگه ها رو گرفت.

_ یکم آروم تر..نفس بگیر

جونگکوک انگشت اشارش رو روی چتری موهاش کشید و همراه کنار زدنش، لبخند کمرنگی زد.

_ خب این‌ همونیه که توی جلسه سرش به توافق رسیدیم؟

جونگکوک کمی‌ جلو رفت و نگاهی به طرح انداخت.

_ اره..این‌ قمستم‌ ادامشه که به تراس ختم‌ میشه

cloudy seoulHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin