S³_part 2: ون مشکی

466 73 20
                                    

تهیونگ با بهت به روبروش خیره بود. باورش نمیشد جونگ کوک با بی رحمی اون کلمات رو به زبون آورده باشه و بعد با خیال راحت با اون دو تا هیونگ جدیدش، برای صرف غذا رفته باشه.

اگه جونگ کوک، مینگیو رو دوست داشت...پس دل عاشق تهیونگ چی؟ اون عاشق بود. دیر فهمیده بود، ولی عاشق بود. حالا باید چی کار میکرد؟

با صدای جین و شوگا به خودش اومد.
•چته عزا گرفتی؟

-جونگ کوک...

×جمع کن بیا بریم باید یه فکری کنیم.

تهیونگ با حالی زار بلند شد و همراه جین و شوگا به اتاق شوگا رفتن. روی کاناپه نشستن و تهیونگ نگاه منتظرش رو به اون دو تا داد.
×جونگ کوک یه عشق جدید و یه هیونگ جدید پیدا کرده.

•دیگه به ما اهمیت نمیده.

×همش یه خاطر اون دو تا.

-حالا باید چی کار کنیم؟

شوگا چشمای تیره شده از خشمش رو به تهیونگ دوخت.
×هر دوشون رو میکشیم.

تهیونگ با بهت به دو تا مافیایی که داشتن نقشه قتل هیونگای جدید جونگ کوک رو میکشیدن، خیره شد.
-چی؟؟؟

•نشنیدی چی گفت؟ اونا باید بمیرن. اونا باعث میشن ما نتونیم به جونگ کوک نزدیک بشیم و شانس کمتری برای بخشیده شدن داشته باشیم.

-ولی با این کار...جونگ کوک هرگز ما رو نمیبخشه !

•جونگ کوک باید بین ما و اونا یکی رو انتخاب کنه. ما براش این انتخاب رو آسونتر میکنیم.

.
.
.

+اه، هیونگ !!!
~زهرمار و هیونگ، میگم نمیشه.

+اگه بگم در عوض آخر هفته میریم سفر، قبول میکنید؟

~به هیچ وجه بزمجه، سفر بریم کجا وقتی دوتا خوک خطرناک دنبال قلبت ان؟

+ما چی کار اونا داریم؟؟

✦جونگ کوکـــــــــــ

+هیونگـــــــــــی.

~ما خر نمیشیم.

+ولی شما هم دوست دارید، نگید نه که باور نمیکنم.

~عقب مانده، تو داری میگی میخوای باهامون بیای سینما، اونم وقتی که دو تا غول چماق کمین کردن قلبت رو بدزدن؟؟؟

+اه هیونگ، چرا اینقدر سخت میگیرید؟ مگه اونا تو سینما منتظر منن؟؟

✦عقلت کجاست بچه؟ میگم نه.

جونگ کوک از جاش بلند شد و به سمت طبقه‌ی بالا رفت.
~یااااا، کجا میری؟

+میرم موبایلم رو بیارم. بلیت ها رو رزرو کردم. سه دست لباس هم میارم تا بریم.

✦جونگ کوکاااااا

+سه تا بلیت واسه فیلم مورد علاقمون.

مینگیو آهی کشید و نگاهش رو به یوگیوم داد.
~این بچه آدم بشو نیست.

Lost memories[vkook] Where stories live. Discover now