S²_part 2: بازجویی

Start from the beginning
                                    

•خیلی خودتو دست بالا گرفتی بچه.

جونگ کوک نگاهی به جین کرد. چرا اینقدر شکسته شده بود؟ شونه های خمیدش، چشم های گود افتادش، موهایی که سفیدی توشون به وضوح دیده میشد، چهره‌ی شکستش و…اون چه بلایی مگه سرش اومده بود که اینطوری شده بود؟

×باز که ماتت برد جوجه. پس چی شد اون همه تحکم؟

شوگا با پوزخند این رو گفت که باعث شد این بار نگاه جونگ کوک به اون قفل شه. اون هم دست کمی از جین نداشت. از شوگا هیونگ هفت سال پیشش تقریبا فقط یه کالبد شکسته میشد دید. پس اون همه غرور و کمال گرایی، اون چشمای مصمم، اون صدای محکم، اون شونه های همیشه مقتدر…اونا کجا رفتن؟

*ببینم چیزی شده؟ چرا همش زل زدی به ما؟

این بار نامجون…اون نگاهش چرا درد داشت؟ چرا…

همشون تغییر کرده بودن. ولی تهیونگ از همه بیشتر تغییر داشت…اون دیگه اصلا قابل شناخته شدن نبود…

سعی کرد از فیلم هندی ای که تو ذهنش پلی شده، بیاد بیرون و به دنیای واقعی برگرده.
+شما گفتید دیگه برادری ندارید؟

•میخوای برم ده نفر دیگه هم بیارم؟

جونگ کوک نگاه تیزی به جین کرد.
+فکر نکنم جایی از حرفام، شوخی دیده باشم.

±وقتمون رو اینقدر تلف نکن. ازمون چی میخوای؟

جونگ کوک به سمت پنجره برگشت.
+من شنیدم یه برادر دیگه هم داشتید. پس اون کجاست؟

همه اعضا با تعجب بهم نگاه کردن. جونگ کوک بدون اینکه نگاهش رو از پنجره بگیره و به سمت اعضا برگرده، پرسید
+چرا همتون ساکت شدید؟

•اون خیلی وقت پیش…مرده…

جونگ کوک تلخندی زد.
+چرا؟

-ما اومدیم اینجا بازجویی درمورد خلافامون بشیم یا برادر از دست رفتمون؟

جونگ کوک به سرعت به عقب برگشت و نگاه تیزی به تهیونگ کرد.
+من باید اطلاعات دقیقی ازتون داشته باشم. از کجا معلوم اونو قایم نکرده باشید که بعدا به عنوان برگ برندتون اونو وارد بازیتون کنید؟؟

شوگا تلخندی زد.
×کاش قایمش میکردم. اونوقت ترکم نمیکرد.

*ما حقیقت رو گفتیم. اون هفت سال پیش بر اثر تصادف، ترکمون کرد.

صدای نامجون غمی عمیق تهش داشت که فقط جونگ کوک میتونست اون غم رو حس کنه. غمی که به راحتی نامجون در اختیار گوش های دیگران نمیزاشت…

تهیونگ با دیدن چشمای غمگین شده‌ی پلیس، اخمی کرد.
-تو چیزی ازش میدونی؟
خب، مثل اینکه تهیونگ تیزتر از چیزی بود که جونگ کوک پیش بینی کنه.
+اون چرا تصادف کرد؟

Lost memories[vkook] Where stories live. Discover now