پارت حاوی اسمات و صحنههای بازه، اگه مشکلی با این قضیه دارید ممنون میشم این پارت رو نخونید.
"میخوام امشب انقدر بهت عشق بورزم که دیگه همسرت رو فراموش نکنی پِریتو"
مرد همونطور که پسرکش رو توی بغلش به سمت اتاقشون میبرد، زیر گوشش لب زد و با صدای نالهی خفهای که ازش شنید، پوزخندی روی لبش نشست و لیس خیسی به لالهی گوشش زد.
جونگکوک چشمهاش رو بست و حلقهی دستهاش رو دور گردن مرد، تنگ تر کرد.
"نمیزارم که بیفتی، نترس کالون"
به آرومی زمزمه کرد و در اتاق چوبی رو با دستش باز کرد؛ قدمی داخل گذاشت که صدای جونگکوک رو شنید.
"ولی تو هرشب منو به آسمونها میبری و از همونجا پرتم میکنی پایین"
با شیطنت لب زد و از آغوش مرد پایین اومد. نگاهی به چشمهای شگفتزدهی همسرش انداخت و همونطور که دستش رو به دکمههای لباس مشکی رنگ عزیزترینش میرسوند، لبهاش رو با زبون خیس کرد.
دارسی به سمتش خم شد و خیره به لبهاش گفت:
"چی سر پسرک خجالتی من که حتی نمیتونست به چشمهای مردش نگاه کنه، اومده؟"
جونگکوک لبخندی زد و دستش رو از روی دکمههای لباس مرد که چندتاییشون رو باز کرده بود، دور کرد؛ با قدمهای کوتاه و عشوهگرانهاش عقب رفت و خودش رو به دیوار پشت سرش رسوند. به دیوار تکیه داد و همونطور که پشتش رو روش میکشید، دستهاش رو روی رانهای خوشفرمش کشید.
"همینجا سرپایی انجامش بدیم؟"
لب زیرینش رو بین دندونهای خرگوشیاش گرفت و با قورت دادن آب دهانش، توجه مرد رو به سیب گلوش جلب کرد.
دارسی سرش رو کمی کج کرد و نگاه سختش رو از سر تا پای پسرکی که همچنان خودش رو به دیوار پشت سرش میمالید، گذروند.
خواستهی بیرون اومده از بین لبهاش، مرد رو سورپرایز نکرد، پسرکش خیلی وقت بود که میخواست اینکار رو انجام بده ولی دارسی نمیتونست شاهد درد کشیدن همسرش بشه.
جونگکوک تحمل چنینچیزی رو نداشت ولی بازهم میخواست همچین کاری انجام بده. مرد محافظت از همسرش رو وظیفهی خودش میدونست و میفهمید که معشوقهاش توانایی تحمل چنین چیزی رو نداره، نه حداقل الان.
نه تا وقتی که دارسی مطمئن میشد که بدنش قوی شده...
پوزخندی زد و با قدمهای بلندش، روبهروی جونگکوک قرار گرفت؛ دستی به موهای سیاه رنگش که روی چشمهاش افتاده بود، کشید و بوسهای روی لبهای خیسش گذاشت و بدون دور شدن ازش، همونجا لب زد:
"نه خرگوش کوچولوی من، اجازه نمیدم روحمن اذیت بشه، هرجا و هرزمانی که بخوای انجامش میدیم، فقط کافیه لبهای زیبات رو از هم باز کنی و بهم بگی ولی سرپایی اذیت میشی خوشگلمن"
![](https://img.wattpad.com/cover/327436672-288-k225755.jpg)
BINABASA MO ANG
DARCY
Vampire#Phototeaser #Fic خلاصه: جئون جونگکوک نویسنده ی مشهوری که رمان دومش به اسم DARCY خیلی مشهور میشه. کتاب در مورد شخصیتی به نام DARCY هست که چندساله عاشقه پسریه. مدتی بعد از منتشر شدن رمان، کوک هر روز که بلند میشه کنار تختش کاغذ کوچیکی پیدا میکنه که م...