امیدوارم که هیچوقت مجبور به خوندن این نامه نباشی.
اگه این نامه رو میخونی، به این معنیه که من به قولم عمل نکردم... قول به اینکه نگرانت نکنم، قول به صدمه نخوردن، قول به نمردن، قول به اینکه حتما برگردم. من هیچ یک از اون ها رو نگه نداشتم، متاسفم.جایی که تو هستی، همیشه روشنه. من با تو آشنا شدم و دوستت داشتم، و برای جدا بودن از تو، واقعا متاسفم. میدونم که بیشرمیه ولی ازت میخوام که طولانی مدت گریه نکنی. بیشتر از هرکس دیگهای، باید زندگی خوب و درخشانی داشته باشی، و برای یه مدت طولانی از من یاد نکنی.
من از تو یک لطف میخوام.
لطفا از من متنفر نباش...
آخرین جمله رو خوند و با خیس شدن کاغذ توی دست هاش، به خودش اومد و صورت خیس از اشکش رو پاک کرد.
چرا مردش همچین چیزی نوشته؟ ترک کردنش؟ با یک نامه و چند جملهی غمانگیز...
"کالون"
صدای دارسی رو شنید که با تمام عشقی که توی صداش ریخته بود، مخاطب قرارش میداد. نامهی دست نویس رو دوباره جای قبلیش توی کشو برگردوند و از اتاق خارج شد.
فکرش به نامهای که اشتباهی توی کشو اتاق کار مرد دیده بود، درگیر بود و نمیدونست چطور و کی صورتش رو پاک کرد و با پاهای لرزان خودش رو به نشیمن رسوند و کنار دارسی نشست. دست های مرد رو باز کرد و خودش رو توی آغوشش جا کرد تا ذهنش رو کمی از نوشتههای مبهم و دردناک دقایق پیش آروم کنه.
"جونگکوک من چرا انقدر دیر کرد؟"
دارسی آروم موهای سیاه رنگش رو نوازش میکرد و خیره به چشمهای بستهاش با لبخند زمزمه کرد.
"نمیخوای جوابم رو بدی پریتو(perrito)؟"
معنای دقیق لقبی که به تازگی از مرد گرفته بود رو نفهمید؛ با اینحال جونگکوک سرش رو از روی سینهی مرد برداشت و سعی کرد از کنارش بلند بشه تا حواسش رو جمع کنه و جوابی به مرد بده تا آروم بگیره. گرچه خودش هم نیاز داشت تا کمی آروم بگیره و سوالش رو بپرسه.
دارسی، مرد زیرکی بود و جونگکوک نباید اجازه میداد، متوجه تشویش افتاده به جونش بشه.
ولی با قفل شدن دستهای مرد به دورش، بیشتر بهش چسبید و نگاهش به چشمهای تاریک دارسی، قفل شد.
"میخوای کجا فرار کنی کالون؟"
با تای ابروی بالا رفته پرسید و جونگکوک به خوبی تونست نگاه پرسشگر مرد رو روی خودش حس کنه.
لبخند زورکی زد و دستش رو نوازش وار روی سینهی مرد کشید و لب زد:
"جایی نمیخوام فرار کنم؛ فقط وقتی تو بغلتم نمیتونم خوب فکرکنم و جوابت رو بدم"
![](https://img.wattpad.com/cover/327436672-288-k225755.jpg)
YOU ARE READING
DARCY
Vampire#Phototeaser #Fic خلاصه: جئون جونگکوک نویسنده ی مشهوری که رمان دومش به اسم DARCY خیلی مشهور میشه. کتاب در مورد شخصیتی به نام DARCY هست که چندساله عاشقه پسریه. مدتی بعد از منتشر شدن رمان، کوک هر روز که بلند میشه کنار تختش کاغذ کوچیکی پیدا میکنه که م...