Part43(جدایی)

188 53 38
                                    

من به همون یه نفر هم احترام میذارم و پارت رو قرار میدم
درست مثل همون اوایل که با تعداد کمی ریدر به فعالیت ادامه دادم

****************

چی داشت میدید ...
اون لعنتی داشت میکشتش ...
نمیدونست این همه شجاعت رو از کجا اورده ولی بهشون نزدیک شد
با این که میدونست توان مقابله باهاش رو نداره
سعی کرد گره دستای مرد رو از گردن چان باز کنه

×ولش کن لعنتی ... داره میمره ... اوه ت تو چرا ... چرا انقدر سردی ...

با ترس دستش رو عقب کشید ولی دوباره با سماجت تمام شروع به تقلا کرد ...
نمیدوست چرا ولی عمیقا از دیدن این صحنه غمزده شده بود ...
اشک های مزاحمش نمیذاشتن روی کارش تمرکز کنه ...
یه بغض کهنه توی گلوش منتظر بود تا خودش رو رها کنه ...
حس عجیبی داشت مثل این که اگه نفس فرد مقابلش قطع شه اونم همراهش میمیره ...
اما ترس و نگرانیش اصلا بخاطر خودش نبود ...

× خواهش میکنم ...

و بغضی که رسما خودش رو رها کرد
حالا صدای هق هقش توی تالار خالی از هر موجودی میپیچید و دوباره به گوشش بر میگشت

×التماست میکنم ... این کار رو نکن ...

چانیول حالا تماس چشمیش رو با مرد قطع کرده بود و به بک نگاه میکرد ...
به الهه ای که برای زندگیش التماس میکرد
بی رحمی بود اگه دلش میخواست زمان رو برای بیشتر موندن توی این لحظه نگهداره ؟!
برای دیدن چشم هایی که برای اولین بار وجودش رو انکار نکرده بود ؟!

=اوه چانیول مثل همیشه خیلی طرفدار داری ولی انقدر ساده ای که هر کسی به خودش اجازه میده که از حدش فرا تر بره ...

چانیول حتی توجهی به تحقیر عموش نکرد ...
نگاهش میخ بکهیونی بود که با دستای ظریفش سعی داشت بهش کمک کنه ...
نباید دست هاش رو الوده به لمس کسی میکرد که ارزش نیم نگاهش رو هم نداشت
این حقیقت درد قلبش رو بیشتر از قبل کرد
درست همون لحظه که بهش امیدوار شده بود
درست همون لحظه که فکر کرد داره بهش نزدیک میشه
این حقیقت که اون دست های پست هم بوسیله این الهه لمس شد ولی خودش هیچ سهمی در داشتنش نداشت مثل خوردن زهر بود
تار و پود قلبش رو از هم جدا میکرد
و دیگه چه فرقی داشت که اون به دست چه کسی و چرا بمیره
درد مردن کمتر از دردی بود که قلبش هرثانیه به رگ هاش وارد میکرد

=و تو کوچولو ... حالا که تا اینجا اومدی باید بگم خیلی نگرانش نباش اون حتی همین الانم تقریبا مرده ...

و بعد با تنه ای که به بکهیون زد باعث شد روی زمین بیفته با بهت حرف مرد رو توی ذهنش تکرار کنه ...
به ثانیه نکشید که صدای زخمیش به گوش مرد رسید

×یعنی چی که مرده عوضی ...میگم ولش کن ... چان ...

چانیول به محض زمین خورد بکهیون دست عموش رو از دور گردنش باز کرد و کمی به عقب هولش داد ...
تقریبا سکندری خورد و باز خودش رو ثابت نگهداشت ...
قرار نبود اجازه بده کسی بهش آسیب بزنه ...
به سمتش رفت روی زانو هاش نشست ...

🐾Don't Blame Me 🐾Where stories live. Discover now