Part 37(مهمانی اجباری ...)

157 50 7
                                    

اول از همه برای 1k شدنمون ممنونم خوشکلا ... خیلی دوستتون دارم... تمام تلاشم رو میکنم تا بهترین خودم رو نشون بدم ... :)))))

...........................................

؟ pov

"این اواخر با تمام وجود تو را میخواستم ... تو را بی آن که باشی به اغوش میکشیدم و برایت حرف میزدم ... حتی برایت میخواندم ... برایت از او میگفتم ... باور کن که تو را میخواستم ... اما حالا بدون تو ... تنها میشوم ... حتی بیشتر از زمانی که فهمیدم تو وجود داری ... این بار هم بخاطر تنهایی خودم میترسم ... شاید بیشتر از قبل ... بدون تو ... بدون او ..."

..................................................................................................................

Writer pov

تهیونگ بعد از رفتن جونگ کوک حتی وقت نکرد لحظه ای فکر کنه ... یا تحلیل کنه دقیقا چه اتفاقی افتاده و چی شنیده ... چون بلافاصله مادرش زنگ زد و ازش خواست به خونه بره ...

وقتی به خونه رسید از حجم ماشین هایی که دم در بودن تقریبا متوجه اوضاع شد اما برای مطمئن شدن هنوز زود بود ... فقط میخواست چیزی که توی فکرش هست نباشه ...

رفتار بیون ایونجی از بعد از اتفاقی که برای جیمین افتاد ، عوض شده بود ... لااقل اینطور به نظر میرسید چون تو این مدت سعی نکرده بود اشک جیمین رو دربیاره ... هنوز این فکر ها تموم نشده بود که در ورودی باز شد و شوگا از خونه بیرون اومد و تهیونگ رو شوکه کرد ...

_از کی تا حالا بدون هماهنگی با من کاری انجام میدی ؟!

خب اگر شوگا مثل بقیه بود و تهیونگ رو نمیشناخت باید الان ناراحت میشد و بعد اثبات بی گناهیش از چشمش در می اورد ولی شوگا تقریبا با تمام اخلاق های تهیونگ اشنایی داشت ...

+خانوم بیون گفتن بیام ببینم چرا اومدنتون طول کشیده ...

حالا قرار هم نبود چون با اخلاقش اشناست کوتاه بیاد پس با لحن کاملا حرصی از بین دندون هاش گفت و از لحن مودبانه برای نشون دادن عمق ناراحتیش استفاده کرد ...

تهیونگ شرمنده از سوالش خنده معذبی کرد و دستش رو انداخت دور شونه شوگا ...

_ببخشید ... امروز واقعا گیج گیجم ...

+ چون اصرار میکنی راجبش فکر میکنم ...

قبل از این که در ورودی رو باز کنن از حالت صمیمانشون بیرون اومدن داخل رفتن ...

به محض ورودشون یه گلوله برفی به سمت تهیونگ پرتاب شد ... و تهیونگ تنها واکنشش اون لحظه به اغوش کشیدن اون گلوله برف کوچیک و لبخند زدن بهش بود ...

 و تهیونگ تنها واکنشش اون لحظه به اغوش کشیدن اون گلوله برف کوچیک و لبخند زدن بهش بود

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.
🐾Don't Blame Me 🐾Donde viven las historias. Descúbrelo ahora