part 7 (کاش تموم شه ....)

304 76 17
                                    

✍️pov

یکی دو ماه گذشته بود ... تمام مراسمات احترام به اون دو بر پا شده بود ...

اما هنوز منتظر بودند خبری برسه از بازگشت ...

چان : بچه ها این هفته باید از اینجا بریم ... اول من و سهون و لوهان میریم شرایط رو برای بودن شما اوکی میکنیم

کریس : اوکی ... منم میام ... این مدته پیشتون باشم بهتره ... من اون جا رو بیشتر میشناسم ...

چان : باشه ... بعد بهتون خبر میدیم بقیتون با یورا بیایید اونجا ... نمیخوام از هم دور باشیم ... تو این شرایط پیش هم باشیم بهتره ...

جیمین : هیونگ میشه ... میشه منم باهات بیام ... این جا نمیتونم ... نمیتونم یه جوری هست ... شاید ... شاید یه کوچولو هم بترسم ...

چان جلو اومد گرفتش توی بغلش ... دستاش رو دور بدنش پیچید و سرش رو بوسید ...

چان : منم دلم نمیخواد بدون تو برم ... خودت بهتر میدونی که بخاطر خودته ... منم دوست ندارم بدون تو جایی برم ... میدونی چقدر سخته شبا بی اون که به چشمای خوشکلت نگاه کنم ‌خوابم ببره ... بی اون که یه ریزه میزه رو بالشت به دست وقتی اخر شب سرشو میکشه داخل اتاقم شبم رو روز کنم ... کوچولوی من ... فقط چند روز طول میکشه ... قول میدم زود برگردم ...

سرش رو بلند کرد و نگاهش رو به چشمای جیهون و یونا داد و مطمئن تر گفت :

_ قول میدم ...

انگار که خیالش راحت شده باشه بدنش رو از انقباض بیرون اورد و اهسته از اغوش چان هیونگش بیرون اومد ...

دلیل بردن لوهان همراه خودش برای همه مشخص بود و نیازی به توضیح نداشت ... اون بچه تخس اگر این جا می موند اتیشی نبود که به پا نکنه ... برای کنترل کردنش ... البته کنترل که نه ... چون قابل کنترل نبود ... فقط میخواست خیال خودش رو راحت کنه ...

_ خب پس قرار بر این شد که پس فردا بریم ...

...........................................

مدت ها از اون جلسه کوفتی میگذشت و بالاخره با انفجار سیر صعودی نمودار سود ها بخاطر ورود فقط یک نفر به لیست سهام دار ها ... اوضاع اروم گرفته بود و بالاخره می شد به همه چیز درست و حسابی فکر کرد ...

تهیونگ : باید یه شب دعوتشون کنیم خونه ، سوهو ... اگه میشه برنامه ها رو چک کن ... و به شیومین بگو یه روز رو خالی نگه داره از عصر به بعد ... خودم هم خونه با مامان هماهنگ می کنم ...

سوهوسر تکون داد و تایید کرد ...

_ راستی کای خیلی عجیبه که تقریبا نیمی از سهام رو خریدن چه جوری ممکنه اهل این دور و بر باشن و انقدر ثروتمند ولی ما اونا رو نشناسیم .... چه جوری ممکنه اخه ... بازم یه تحقیق بکن ... چجوری کارنامشون بدون هیچ خرابکاری صاف صافه ... مگه میشه کسی هیچ نقطه ضعفی نداشته باشه ... عجیبه ... عجیبه ولی خوشم میاد ... اینم عجیبه ...

🐾Don't Blame Me 🐾Where stories live. Discover now