جونگکوک سادیستی خندید و جام شراب قرمزش رو دوباره به لب هاش رسوند و دوباره به تهیونگ که تو حالت گرگی ترسیده اش مونده بود و توی قفس تو خودش جمع شده بود نگاه کرد.
×چرا به شکل خودت در نمیای تهیونگ؟ میترسی بکشیمت؟
تهیونگ از ترسی که باعث لرزش استخونای بدنش میشد زوزه ی غمگینی کشید که دل هر آلفایی رو آب میکرد.
جانگکوک گفت و به سمت در قفس نسبتا کوچیک رفت و بازش کرد.
+بیا اینجا تهیونگ...
گرگ سفید زوزه ی دیگه ای کشید و خودش رو بیشتر به دیواره ی پشتی قفس چسبوند.
جانگکوک اخم نسبتا ریزی کرد و با انگشت های خوش فرمش کمی موهاش رو پخش کرد.
+بیا بیرون تهیونگ من همیشه مهربون نیستم.
اما گرگ ترسیده سرش رو به معنی نه تکون داد و توی خودش جمع شد.
×کافیه دیگه گمشو بیا اینجا بشین اگر نمیخوای ۳ تا گلوله حروم مغزت کنم!
جونگکوک فریاد بلندی کشید و این باعث شد اشکی از گوشه ی چشم تهیونگ روی خز های سفید صورتش بریزه و با لرز و احتیاط از قفس خارج بشه و با چشمای مظلوم و درخشانش به اون دو نگاه کنه.
×آفرین پسر خوب...بیا اینجا...
تهیونگ مطیعانه گوش هاش رو پایین انداخت و روی تخت پرید و روی پاهای آلفا دراز کشید و با ترس توی خودش جمع شد.
×چرا ترسیدی هوم؟؟.. مگه ما همسایه هات نبودیم؟ پس اون نگاه تخس و فوحش دادن هات کجا رفتن توله؟
تهیونگ چیزی نگفت و با حس انگشتای سرد جونگکوک که موهای مخملی تنش رو نوازش میکردن بیشتر به خودش لرزید و دمش رو دور بدنش قرار داد.
+من هم یه گرگم ولی چرا با دیدن حالت های این امگا دلم داره براش میسوزه؟
×این حیله ی امگاهاست...مگه نه تهیونگ؟
تهیونگ اونقدری میترسید که میدونست ممکنه هر لحظه از ترس غش کنه.
دمش رو روی چشماش گذاشت تا چیزی نبینه و این شاید ترسش رو کم کنه.+سان میرایو هم گرفتیم. مطمئنم پذیرایی مفصلی ازش میکنی مگه نه جونگکوک؟
قهقهقه های شیطانی جونگکوک باعث شدن بدن گرگ سفید لا به لای انگشتش به لرزه در بیاد.
×تو فقط بگو که دوست داری چجوری از روی زمین محوش کنم.
جانگکوک از جاش بلند شد و به سمت برادرش رفت.
چونه ی برادرش که روی تخت نشسته بود رو گرفت و به سمت خودش گرفت.+میخوام کاری کنی که خدمتکارا یه هفته مشغول تمیز کردن اتاق شکنجه ات باشن...
جونگکوک هم متقابلا پوزخندی زد و گفت:
ESTÀS LLEGINT
My Alpha Daddies | kookvkook
Fanfiction|تکمیل| دستی به سر پسر ترسیده کشید و با خنده به طرف برادرش برگشت. ×جانگکوک نظرت چیه یکم بهش مهلت بدیم؟ +این حرف از توی هورنی بعیده جونگکوک! پسر حریر سفید رنگ تنش رو بیشتر چسبید و با وحشت به اون دو آلفای دوقلو خیره شد. جانگکوک همونطور که دندون های نی...