پخش و پلا روی مبل، بی حوصله به خدمتکار ها نگاه میکرد که مشغول آماده سازی مراسم بودن و هر کس به سمتی میدویید.
چشم های گرد و معصومش رو به شونه های مبل و بافت های پارچه ایش دوخت.
*اینجا چیکار میکنی؟ پاشو برو رد کارت.
خدمتکار مرد گفت و عصبی به تهیونگ خیره شد.
امگا نفس عمیقی کشید و بی توجه به رایحه ی عصبانی آلفای رو به روش پرسید:-ها..؟
مرد که از سرش دود بلند میشد و به خاطر عقب موندن کار های مراسم، دنبال کسی برای دعوا میگشت. نسبتا بلند و جلوی همه ی خدمتکار ها داد زد:
*از اینجا گمشو و برو تو اتاقت.
تهیونگ اخمی کرد و بدون توجه به اینکه نباید با خدمتکاری زیاد حرف میزد، زبون باز کرد.
-خجالت نمیکشی با من اینجوری حرف میزنی؟
مرد عصبی و نمایشی خندید و به تهیونگ نزدیک شد.
انگشت اشاره اش رو تهدید آمیز به سینه ی امگا کوبید.*تو؟ ولی من جز یه زیرخواب ضعیف، کسیو نمیبینم که بخوام بهش احترام بذارم؟
-ز.. زیرخواب..؟
*اره یه زیرخواب کثیف، که کاری جز خوردن و خوابیدن و سرویس دادن به ارباب های عمارت نداره و تازه بهش خدمت هم میشه!
-آهان. پس یعنی میخوای بگی حسودیت میشه؟
*چی؟!
-خب حسودی نکن. شاید بتونم راضیشون کنم تورم بکنن. ولی به نظرت، امگای سفید و خوشملی مثل من رو ترجیح میدن یا یه آلفای دراز و زشت؟
مرد عصبی غرید.
*خفه شو هرزه!
-اوممم من هرزه ی ددیامم. هرچی هم که نباشه، هم از بدن سکسیشون لذت میبرم و هم بهم رسیدگی میشه اما تو...؟ یه آلفای بد قواره که تهش بی جفت و یه خدمتکاری!
مرد بدوکنترل، به سمت امگا حمله کرد که تهیونگ خیلی راحت و فرز از مبل جدا شد و کناری ایستاد.
همگی شاهد مکالمه اشون بودن و کسی جرات اینکه جلوی اون آلفای عصبی رو بگیره نداشت.تهیونگ ترسیده به نفس نفس های عصبی آلفا خیره شد. اون میخواست بهش آسیب بزنه و هیچکس جرات نداشت ازش دفاع کنه.
-م.. من...
*شاید هرزه بودن بهت خوش گذشته باشه امگا.. اما امروز، تو همین عمارت، و تو دستای من کشته میشی و یه هرزه از روی کره ی زمین کم میشه!
تهیونگ ترسیده تو خودش جمع شد اما با حمله ی دوباره ی مرد، جیغی زد و خواست فرار کنه اما دست مرد بازوش رو اسیر کرد و بلافاصله مشت محکمی به صورتش خورد.
خواست حرفی بزنه که مشت بعدی هم توی صورتش فرود اومد و گرمی خون رو حس کرد.
YOU ARE READING
My Alpha Daddies | kookvkook
Fanfiction|تکمیل| دستی به سر پسر ترسیده کشید و با خنده به طرف برادرش برگشت. ×جانگکوک نظرت چیه یکم بهش مهلت بدیم؟ +این حرف از توی هورنی بعیده جونگکوک! پسر حریر سفید رنگ تنش رو بیشتر چسبید و با وحشت به اون دو آلفای دوقلو خیره شد. جانگکوک همونطور که دندون های نی...