•°•| Exam |•°•

3.1K 442 112
                                    

=چیشده ته گلوت درد میکنه؟؟

-اوهوم...چیز خاصی نیست هیونگ‌..زود خوب میشه..

و بعد چشم غره وحشتناکی به اون دوتا انداخت که شاد و شنگول درحال لومبوندن کره مربا بودن.

÷ هی پسرا ، شما دوتا امروز برنامه اتون چیه؟

×من میرم باند ، کوک میره به مدرسه سر میزنه.

نامجون خوبه ای گفت و لیوان شیرش رو سر کشید.
جین مات و مبهوت به سیب گلوی خوش تراش اون مرد نگاه می‌کرد.
اما اگه جین یه بتا بود چی...اونا نمیتونستن جفت بشن..

=فاک بهت کیم سوکجین اصلا کی بهت گفته باید با این جفت شی...

اونقدری آروم گفته بود که فقط خودش بشنوه.

-من نمیخوام امروز برم مدرسه...

=چی!؟

با صدای نسبتا بلند جین همگی جا خورده به اون پسر نگاه کردن..

-گ...گفتم...نمیرم...مدرسه...

=کی بهت همچین اجازه ای داده!؟

تهیونگ که خیلی حرصی بود مشت هاش رو روی میز کوبید و از جاش بلند شد.

-اجازه اش رو خودم به خودم دادم! من بالغ شدم و ۱۸ سالمه پس میتونم خودم برای خودم تصمیم بگیرم!

جین با خنده ی عصبی لحظه ای سرش رو پایین انداخت و خندید ولی وقتی سرش رو بالا آورد چنان دادی زد که باعث شد تهیونگ آروم و ساکت بشینه سر جاش.

=توی حرومی رو به من سپردن هیچ میدونی اگه بلای فاکی ای سرت بیاد من قراره چه خاکی تو سرم کنم؟!
بعد میگی امروز نمیخوای بری مدرسه و فکر‌میکنی همه چیز دست خودته؟؟؟؟ اصلا خبر داری که امروز یکی از مهمترین آزمون های کلاستون برگذار میشه ابله!؟؟؟؟؟

تهیونگ با یادآوری آزمون مهمی که امروز داشت زبونش بند اومد..

-آ...آزمون...

=صبح بخیر پدرسگ!

و بعد با خشم به تهیونگ که تو بهت بود خیره شد.
سرش رو به دست هاش تکیه داد تا از عصبانیتش کم بشه.
از دادی که چندثانیه قبل زده بود پشیون بود نمی‌خواست اینجوری بلند سر دونسونگش داد بزنه اما واقعا دست خودش نبود.

=تهیونگ...من متاسفم‌‌‌‌...

-نه هیونگ....من متاسفم‌‌‌‌...من کلا آزمون رو فراموش کرده بودم و خیلی جاه طلب شدم...متاسفم...

=بیا اینجا...

و بعد بلند شد و دونسونگش رو بین شونه های پهنش گرفت و کمرش رو ماساژ داد.

÷خدای من چقدر احساسی...

~احساسی؟؟؟

سنجاب گفت و از خنده پوکید‌.

My Alpha Daddies | kookvkookWaar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu