•°•| Neighbours |•°•

3.4K 506 36
                                    

سوار تاکسی شدن و به سمت مدرسه برای ثبت نام رفتن‌.
جین استرس داشت و با نگاه نگران و تابلو یواشکی تهیونگ‌ رو نگاه می‌کرد.
اون پسر تخس ترین امگایی بود که تو کل عمرش دیده بود و گستاخ بودنش سر زبون ها افتاده بود.
اگه اونجا کار ناپسندی می‌کرد و ثبت نام نمیشدن چی؟.
نفس عمیقی کشید و به طرف تهیونگ برگشت:

=بذار از الان برات روشن کنم تهیونگ...و...

نگاهش به هوسوک روی شونه هاش افتاد که به طرز کیوتی نگاهش میکرد.

=و هوسوک!

هردو بهش نگاه کردن و منتظر موندن که میخواد چی بگه.

=لطفا اونجا محترم و در شان خانواده رفتار کنین.
به خصوص تو تهیونگ ، پررو بازی در نیاری!؟ میدونی که اگه ثبت نام نشیم باید پاشیم بریم خونه باباییامون ازدواج کنیم!؟

تهیونگ که از توصیه های مکرر جین خسته شده بود اخمی به ابروش آورد و گفت:

-هیونگ فکر کردی من خرم که همچین اشتباهی بکنم؟؟

⇲نیم ساعت بعد⇱

*پسرک گستاخ! یه امگا چطور میتونه با وقاحت یه چشم های من زل بزنه و بهم بگه که به شما مربوط نیست!؟

تهیونگ همونطور تخس نگاهش کرد و حتی خم به ابرو نیاورد.
هوسوک که از فریاد های اون مرد ترسیده بود روی شونه های جین درحال لرزیدن بود و جین..؟
اوه جین کاملا ناامید داشت فکر می‌کرد چجور از دست ازدواج فرار کنه.
تهیونگ مدیر مدرسه رو عصبانی کرده بود و الان ثبت نام نصفه نیمه اشون رو هوا بود.
اون فقط از تهیونگ درباره هیتش پرسیده بود و اون با چشم های سیاهش به چشم های مدیر زل زد و گفت
"به شما مربوط نیست"
تهیونگ لب پایینش رو گزید و سرش رو پایین انداخت.

=معذرت خواهی کن تهیونگ...

-اما هیونگ...اون سوال شخصی پرسید که...

=میدونی که برای ورود به این مدرسه پرسیدن چنین سوالایی الزامیه نه؟ عذرخواهی کن تهیونگ!

تهیونگ اولین بار بود که قیافه جین رو انقدر جدی و تهدید آمیز دیده بود.

با بغضی که ته گلوی خشکش بود سرش رو پایین انداخت و آروم لب های سرخش رو به حرکت درآورد.

-من....من...معذرت میخوام آقا...

جین نفس راحتی کشید.

*نمی‌پذیرم.

هردو با ترس و تعجب نگاهش کردن.

*از ثبت نام شما و پسر عموی گستاختون معذورم آقای کیم.

همون موقع در اتاق باز شد و فردی وارد شد اما اونا حتی نیم نگاهی هم بهش ننداختن.

-اما من معذرت خواهی کردم آقا!

*ساکت امگا!

+چه خبر شده لی؟!

مرد با دیدن شخص حاضر تو اتاق بلند شد و تعظیم کرد.

My Alpha Daddies | kookvkookWhere stories live. Discover now