-درد...میکنه...آههه
لب هاش رو با دندوناش گاز گرفت و لبه ی پایینی تیشرتش رو محکم تو دستش فشار داد.
با حس انگشت های جونگکوک داخل حفره اش آه غلیظی کشید و چشم هاش رو بست.×بیا بشین اینجا...
انگشت هاشو بیرون کشید و منتظر بهش نگاه کرد.
تهیونگ مردد به جونگکوک نگاه کرد.باید این کارو میکرد؟جونگکوک عصبی صداش رو بلندتر کرد.
×مگه کری؟
-...نمیخوام!
فوری شورت و شلوارکش رو بالا کشید و در مقابل نگاه های جونگشوک(جونگکوک با چشمای وزغی) از اتاق فرار کرد.
با تحلیل اینکه امگا چیکار کرده ابروهاش رو بالا انداخت و بعد هیستریک خندید.×هه هه اون عوضی اومد گف تحریک شدم و منم هارد کرد بعد فرار کرد؟ هه هه هه.. کیم تهیونگگگگگگ!
صدای فریاد جونگکوک کل عمارت رو گرفت و تهیونگ با حس خطر تصمیم گرفت فقط کونشو بگیره و در بره.
×هی عوضی!
با ترس به بالای پله ها و طبقه ۲ نگاه کرد و جونگکوک رو با چشمای قرمز دید.
×کونتو پاره میکنم وایسا!
-عرررررر
با دیدن دویدن جونگکوک سمتش باسنش رو گرفت و چهارنعل به طرف در دوید و ازش پرید بیرون.
×وایستا حرومی گیرت میارمممممم.
-حرومی عمته دیک فیس ولم کننننننن.
و تو باغ دوید و حواسش به خدمتکار رو به روش که سینی دستش بود نبود برای همین موقع رد شدن ضربه ای به سینی زد و همه ی گلدون های کوچیک رو جونگکوک ریختن :)
جونگکوک بی توجه به خدمتکار که مث سگ گورخیده بود و ازش معذرت خواهی میکرد ، یه مقدار خاکی که روش ریخته بود رو تکوند و دوباره دنبال اون امگای فسقلی افتاد.
-مادرررررررررررررررررر کجایی ببینی تهیونگیت داره با یه خل و چل روانی گرگم به هوا بازی میکنهععهههه
×وایستا گیرت بیارم خودتو مادرتو...
×هوووووووووووووشه حیوان آخخخخخخخخخ.
حواسش نبود و رو به شکم زمین خورد.
-فاکینگ شت!
و خواست بلند شه اما دست جانگکوک روی کمرش نشست و اونو بیشتر به زمین فشرد.
-آخ...نکن....
×هوم...به کی گفتی هوشه؟!؟
-چی کی من؟
با نگاه عاقل اندر صفیه جونگکوک گاردش رو پایین آورد.
-آره با تو بودم...آهههه
YOU ARE READING
My Alpha Daddies | kookvkook
Fanfiction|تکمیل| دستی به سر پسر ترسیده کشید و با خنده به طرف برادرش برگشت. ×جانگکوک نظرت چیه یکم بهش مهلت بدیم؟ +این حرف از توی هورنی بعیده جونگکوک! پسر حریر سفید رنگ تنش رو بیشتر چسبید و با وحشت به اون دو آلفای دوقلو خیره شد. جانگکوک همونطور که دندون های نی...