My Alpha Daddies | kookvkook

•°•| School |•°•

با دست های خونی از اتاق بیرون اومد و رو به نگهبان اتاق که از ترس میلرزید دستور داد:

×جسدش رو بردار و اتاقو تمیز کن.

*چشم.

به سمت سرویس بهداشتی رفت و دستاش رو شست و کمی موهاش رو مرتب کرد.
بیرون اومد و سوار آسانسور شد.
داخل آسانسور با دختر بتای مو بلوندی مواجه شد.
دختر با دلربایی به جونگکوک نگاه کرد.
اگر چند دقیقه پیش کام نشده بود صد در صد تو همین آسانسور به فاکش میداد.
آسانسور ایستاد و جونگکوک زودتر بیرون رفت و بی توجه به دختر که پشت سرش حر‌کت میکرد وارد اتاق مشترکش با برادرش شد.
جانگکوک با دیدن برادرش از روی صندلی بلند شد و باهاش دست داد.

+فهمیدی جاسوس کی بوده؟

×اره ، سان میرای‌.

جانگکوک خندید و با خودکار چند ضربه آروم به میز زد.

+اون عوضی.‌‌..بازم تنش میخاره نه؟

×گویا.

جانگکوک نیم نگاهی به دختر بلوند کرد و به سمت برادرش چرخید.

+اوم...با یه سکس خوب چطوری جونگ؟

و به دختر اشاره کرد تا به سمتش بره.

جونگکوک به برهنه شدن دختر رو به روش نگاه کرد و همونطور‌ که لبشو گاز می‌گرفت گفت:

×چند دیقه پیش با اون جاسوس کارم رو راه انداختم ، الان مشتاق نیستم.

جانگکوک روی صندلیش نشست و بی توجه به دختر که دیکش رو روی ورودیش تنظیم میکرد گفت:

+متوجهم، صدای قهقهه هات انقدر بلند بود که تقریبا همه خودشونو خیس کرده بودن.

جونگکوک با یه پا روی میز نشست و به طرف جانگکوک خم شد.

×قیافه گریون و رنج دیده اش فوق العاده بود‌.

جانگکوک از سواری دختر روی دیکش آهی کشید و خطاب به برادرش گفت:

+میدونی که ما یه جفت مقدر شده داریم جونگ ، اگر قرار باشه هربار که باهاش رابطه داریم زجر و عذابش بدی که با یه برگ سوراخ سوراخ شده فرقی نمیکنه.

جونگکوک لیسی به لبش زد:

×باهات موافقم ، اما میدونی که خودت هم این مشکل رو داری..

+اوهوم...پس یعنی باید خودمونو کنترل کنیم؟

جونگکوک که بی صبر و تحمل شده بود زیپش رو باز کرد و عضو راست شده اش رو از باکسر خارج کرد.
روی میز نشست و دیکش رو رو به روی لب های دختر گرفت که دختر با اشتیاق اونو وارد دهنش کرد و با ناله از جانگکوک سواری گرفت.

×فکر نمیکنم نیازی به کنترل باشه کوک ، چطوره بذاریم شهوت و سادیسم مارو کنترل کنه؟

جانگکوک با چشمای مست و خمارش خنده دندون نمایی تحویل برادرش داد و گفت :