- چی؟! تو میخوای با یونگی...
هوسوک سرش رو پایین انداخت و به یونگی که کنارش نشسته بود نیم نگاهی انداخت.
^ خیلی خب رفیق از تو چه پنهون؟ ماه پیش که هوسوک انسان شد درواقع تو هیت بود و من کمکش کردم که...
-کافیه...کافیه کافیه... و الان میخوای جفتش بشی!؟
^ اره خب ازش خواستگاری شرافتمندانه ای کردم.
⇲فلش بک؛ هفته قبل⇱
~اومممم آههه...یونگی...سریعتر...لطفا......آهههههیونگی داخل هیبرید کام شد و عضوش رو پمپ کرد و این باعث شد هوسوک با ناله ی کشداری بیاد.
^ هوسوک...با من ازدواج کن...میخوام جفتت باشم!
و دوباره دیکش رو داخل حفره پسر تکون داد و هوسوک شوکه از پیشنهاد یونگی فقط با ناله سرش رو به نشونه ی منفی تکون داد.
^ میدونم که توام میخوای جفت من باشی پس بهتره دست از تظاهر برداری..
هوسوک که از شدت نیاز و لذت به گریه افتاده بود گفت:
~من جفتت میشم یونگی....هومممم آهههه...
⇲پایان فلش بک⇱
هوسوک با یادآوری موقعیت درخواست یونگی سرخ شد و سرش رو بین بازوهای یونگی پنهون کرد.-خب..شما زوج خوبی میشین ولی لازمه یادآوری کنم که هوسوک سنجاب منه و من اصلا از اینکه از پیشم بره راضی نیستم.
^اما خودت هم میدونی بهرحال یه هیبریده که انسان شده و باید جفت گیری کنه و به خانواده اش برسه!
تهیونگ حال خوبی نداشت و اون دو اصلا زمان مناسبی رو برای حرف زدن باهاش انتخاب نکرده بودن.
بلند شد و با عصبانیت گفت.-لازمه یادآوری کنم که من و جین خانواده اش هستیم!
یونگی هم کمی تند شد پس گفت:
^نکنه خودت هم میخوای تا آخر عمرت بدون جفت بمونی و درآخر بگی که پسرعموم خانواده ی منه؟؟؟
تهیونگ عصبانی تر از قبل فریاد کشید.-این به توی احمق مربوط نمیشه! من همچین اجازه ای به هوسوک نمیدم مگر اینکه خودش بخواد!
^اون ترجیح میده با من بمونه تا با یه احمق مثل تو که تفکراتش مال زمان عصر حجره!
تهیونگ که از حرص نفس نفس میزد به هوسوک ترسیده نگاه کرد.
-آره؟؟ واقعا همچین چیزی رو ترجیح میدی!؟
هوسوک میخواست بگه که اینطور نیست اما واقعا ترسیده بود و زبونش بند اومده بود.
تهیونگ نفس عمیقی کشید و چشماش رو بست.
-گمشو بیرون هوسوک..دیگه حق نداری پاتو تو این جهنم بذاری...
=اون هیچ جا نمیره!
JE LEEST
My Alpha Daddies | kookvkook
Fanfictie|تکمیل| دستی به سر پسر ترسیده کشید و با خنده به طرف برادرش برگشت. ×جانگکوک نظرت چیه یکم بهش مهلت بدیم؟ +این حرف از توی هورنی بعیده جونگکوک! پسر حریر سفید رنگ تنش رو بیشتر چسبید و با وحشت به اون دو آلفای دوقلو خیره شد. جانگکوک همونطور که دندون های نی...