•°•| Auction |•°•

2.7K 406 75
                                    

- چی؟! تو میخوای با یونگی...

هوسوک سرش رو پایین انداخت و به یونگی که کنارش نشسته بود نیم نگاهی انداخت.

^ خیلی خب رفیق از تو چه پنهون؟ ماه پیش که هوسوک انسان شد درواقع تو هیت بود و من کمکش کردم که‌‌...

-کافیه...کافیه کافیه... و الان میخوای جفتش بشی!؟

^ اره خب ازش خواستگاری شرافتمندانه ای کردم.




⇲‌فلش بک؛ هفته قبل⇱‌

‌ ‌

‌ ~اومممم آههه...یونگی...سریعتر...لطفا......آههههه

یونگی داخل هیبرید کام شد و عضوش رو پمپ کرد و این باعث شد هوسوک با ناله ی کشداری بیاد.

^ هوسوک...با من ازدواج کن...میخوام جفتت باشم!

و دوباره دیکش رو داخل حفره پسر تکون داد و هوسوک شوکه از پیشنهاد یونگی‌ فقط با ناله سرش رو به نشونه ی منفی تکون داد.

^ میدونم که توام میخوای جفت من باشی پس بهتره دست از تظاهر برداری.‌.

هوسوک که از شدت نیاز و لذت به گریه افتاده بود گفت:

~من جفتت میشم یونگی....هومممم آهههه...‌




‌ ⇲پایان فلش بک⇱
‌ ‌

‌ هوسوک با یادآوری موقعیت درخواست یونگی سرخ شد و سرش رو بین بازوهای یونگی پنهون کرد.

-خب.‌‌.شما زوج خوبی میشین ولی لازمه یادآوری کنم که هوسوک سنجاب منه و من اصلا از اینکه از پیشم بره راضی نیستم.

^اما خودت هم میدونی بهرحال یه هیبریده که انسان شده و باید جفت گیری کنه و به خانواده اش برسه!

تهیونگ حال خوبی نداشت و اون دو اصلا زمان مناسبی رو برای حرف زدن باهاش انتخاب نکرده بودن.
بلند شد و با عصبانیت گفت.

-لازمه یادآوری کنم که من و جین خانواده اش هستیم!

یونگی هم کمی تند شد پس گفت:

^نکنه خودت هم میخوای تا آخر عمرت بدون جفت بمونی و درآخر بگی که پسرعموم خانواده ی منه؟؟؟

تهیونگ عصبانی تر از قبل فریاد کشید.

-این به توی احمق مربوط نمیشه! من همچین اجازه ای به هوسوک نمیدم مگر اینکه خودش بخواد!

^اون ترجیح میده با من بمونه تا با یه احمق مثل تو که تفکراتش مال زمان عصر حجره!

تهیونگ که از حرص نفس نفس میزد به هوسوک ترسیده نگاه کرد.

-آره؟؟ واقعا همچین چیزی رو ترجیح میدی!؟

هوسوک می‌خواست بگه که اینطور نیست اما واقعا ترسیده بود و زبونش بند اومده بود.

تهیونگ نفس عمیقی کشید و چشماش رو بست.

-گمشو بیرون هوسوک‌..دیگه حق نداری پاتو تو این جهنم بذاری...

=اون هیچ جا نمیره!

My Alpha Daddies | kookvkookWaar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu